جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

درحال ترجمه کتاب از دوک عاشقان واقعی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب‌های در حال ترجمه توسط Mahi.otred با نام کتاب از\nدوک عاشقان واقعی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,520 بازدید, 32 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب‌های در حال ترجمه
نام موضوع کتاب از\nدوک عاشقان واقعی
نویسنده موضوع Mahi.otred
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
قلبم را تسخیر کرد، مرا رها نکرد و من
بی وقفه به زیبایی ملایم او فکر کردم
چهره ای که قلبم را به گرو گذاشته بودم.
و بر بدن زیبا و بی عیب او
چشم های زیبای او ، که همه جلوی من آمدند. بنابراین با حالتی متفکر به سمت جلو رفتم. و پسر عمویم صحبت کرد
اتفاقا خیلی با من بود و با او خیلی خوب صحبت کردم، اما از آنجایی که در فکر فرو رفته بودم، گوش ندادم
به او تا زمانی که به من گفت: «آقا، چه کنم
بنابراین شما در سکوت فکر می کنید و علت آن چیست؟
آیا شادی بزرگی در آنجا نداشتی؟ به نظر من این‌قدر متفکرانه چه‌طور خودت را تحمل می کنی؟
پس خدایا کمکم کن که خانم هر که بخواهد بدون شک نمی‌توانست عادل‌تر و کامل‌تر از کسی باشد که او را می‌خواهم.
به این چه می گویید؟ راستی حرف نمی‌زنم؟
آیا او مودب و مهربان نیست؟ آیا تا به حال وارد زندگی شده اید؟
در زندگی شما دیده می شود یک خانم از هر نظر کامل تر باشد؟
به نظر من، او زیباست که به آن نگاه شود، و عالی است.
دیگران در احتیاط، در افتخار، در فضل و در نجابت، و خوب، هرگز در روح خود مثل او ندیده ام.
فقط خانمی را که معشوقه من است قلب خود را حفظ کنید
زیرا قلب پاک او چنین برتری را نشان می ده.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
فضیلت این است که هیچ ک.س دیگری برای مقایسه با او وجود ندارد،
جز او که از او صحبت کردم و خدا
اجازه می دهد."
و وقتی شنیدم که دیگری بیشتر از او تعریف می کند
من به او فکر می کردم، اگرچه قبل از اینکه خودم را نگه داشته باشم
دیگر برای تمام طلا در جهان نمی تواند من را به حرف بکشد
من ساکت می مانم و به همین دلیل عمیقاً فکر می کنم
آهی کشید و گفت: "سرتس، اگر فکر می کنم، می گویم
فقط این را باور دارم که اگر خدا بخواهد
یک معشوقه و دوست زمینی را انتخاب کنید، آیا دیگری نمی تواند آرزو کند که در دنیا صاحب یکی شود؟
غیر قابل مقایسه، و در تعهد این من
بدنم را در جنگ عرضه کنم اگر این را قبول نکنید
پس تو عاشق این خانمت نیستی که
در جهان بی نظیر است و من بار دیگر چنین می کنم
مطمئن باشید که همه خانم های دیگر، برای این یکی، فقط به عنوان
جرقه های کوچکی از یک شمع تا روشنایی هستند از ستاره ها."
و وقتی اینطور صحبت کردم، شروع کرد
لبخند زدن، و به راستی باور دارم که او مرا درک کرده است
قلب از قبل به او رفته است.
و بعد او جلوتر رفت و ما سوار شدیم
با عجله در فاصله کوتاهی به جایی رسیدم که من
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
ساکت شدم، و شب از قبل بسته شده بود. و در
در آن زمان پدرم به دادگاه نگاه می کرد،
و او با جدیت پرسید که من در طول روز کجا بوده ام
و من که عجله زیادی برای آن داشتم
از عصبانیتش ترسیدم، او را پشت پنجره دیدم
و خیلی آرزو داشتم که او جای دیگری بود.
به هر حال از اسب پیاده شدم و بعد بدون اینکه منتظر بمانم،
برای احوالپرسی زانو زدم. سپس او بعد از چرخش سر خود گفت:
"از کجا آمده ای، آقای زیبا؟ الان وقتش است برای بازگشت به خانه؟ زمانی که شب فرا رسیده است؟
اما برای کسی که برمی گردد همه چیز خوب است."
و من یک کلمه به او نگفتم و او مرا ترک کرد و
به اتاقم رفتم و آنجا شام خوردم،
متفکر و غمگین، هرچند جوانان زیادی آنجا بودند
کسانی که برای منحرف کردن من زحمت زیادی کشیدند و با هم ارتباط داشتند
داستان های زیادی برای من وجود دارد، اما این را بدون وقفه بدانید
افکار من جای دیگری بودند، زیرا همیشه به نظرم می رسید
که من چهره به چهره او را دیدم که نمی دانست چه طور شده است
قلبم را اسیر کرد و زمانی که زمان بازنشستگی است و برای استراحت آمده بود.
من با حالت آماده برای خوابیدن به سمت تخت رفتم.
اما من باور نمی کنم که من یک ساعت و نیم خوابیدم.
و اگر چیزی بود که من را بیشتر از دیگری ناراحت کرد، این بود که من بودم
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
می ترسم مبادا که برای او احساس شیرینی می کردم،
آرزوی شادی آور، شاید آنطور که می خواستم به این نگاه نکنم،
زیرا، همانطور که به نظرم می رسید، هیچ کجا نمی توانستم آرامش پیدا کنم
که می تواند به من لذت زیادی بدهد و از
که قلب من می توانست چنین شادی را به دست آورد، و در
به این حال فکر کردم و گفتم:
-
تصنیف
به راستی عشق من هیچ زبانی ندارم
شکر برای لطف تو کافی است
این مرا به سوی عشق سوق داد و به عشقی از این دست
مرا به عنوان معشوقه سپرد، همانطور که همه پست می کنند
در کنار او، ملکه زیبایی و لطف
و ارزش گرانبها؛ ای، وقتی به او فکر می کنم،
واقعاً گفتار پرتو با فکر من سرعتی ندارد.
از تو متشکرم که مرا دیوانه کردی تا او را انتخاب کنم.
اکنون تمام آنچه را که عزیزم آرزو داشتم برنده شد،
داشتن یک خانم برای خدمت در تمام روزهای من،
کسی که دلم را از اندیشیدن در شادی می گیرد
زیبایی او، و در هر ساعت و مکان
قلبم را بلند و شاد می کند، بنابراین در آغوش گرفتن
روح او با من، شادی که شاید از دست ندهم.
انتخاب من بود، اما ستایش از آن توست.
ممنونم از تو که مرا عصبانی کردی تا او را انتخاب کنم.
ای اینک، عشقی که در فرمانروایی اوست
1 قلبم را تسلیم کن، فضای خدماتم را ایمن کن
برای خانم من به تنهایی بسنده میکنم
همه مال او بودن و چهره زیبایش
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
و احترام او که همه دردها را از بین می برد،
به من ترحم کن و امتناع نکن
چشمان نازش؛ من هیچ چیز دیگری نمی پرسم
از تو متشکرم که مرا دیوانه کردی تا او را انتخاب کنم.
آه، خدای عشق، قبل از اینکه مسابقه ام را بدوم.
من ممکن است به تنهایی او را، که
من همیشه در مورد خوب و بد هستم.
از تو متشکرم که مرا دیوانه کردی تا او را انتخاب کنم.
به این ترتیب با خودم ارتباط داشتم و هنوز
من شروع شدید میل شدید را احساس نکردم
عاشقان را مورد حمله قرار می دهد و آنها را می سوزاند و رنگ پریده می کند
به دور شدن از کاج و ناراحتی. این هنوز نیامده بود.
بنابراین من در آن زمان فقط فکر کردم که چگونه
من ممکن است خوش اخلاق و باشم و از شرایط بسیار خوبی برخوردار باشم
تجهیزات و لباس های زیبا، و بسیار آزادانه هدیه دهید
و بدون وقفه، و چنان شرافتمندانه رفتار کن که در
همه چیزهایی که من ممکن است در همه جا مورد ستایش مردم مهربان باشم
به گونه ای که خانمم ممکن است مرا مورد لطف قرار دهد
به خاطر حال خوبم بنابراین من می خواستم رفتار خود را کامل کنم و پس از آن رفتارهای کودکانه را رها کنم
راه هایی که تا آن زمان مرا سرگردان کرده بود و
توجه داشته باشید که بی فکری غلبه نکرده است بر من
و یاد بگیرم که چگونه از آن چیزی مراقبت کنم
که شایسته است
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
تمام این افکار را در آن زمان در سر داشتم و بنابراین من
به دنبال چگونگی رفتار و رفتارم بودم
همه اینها در عمل بنابراین من راهم را بسیار تغییر دادم، و
اکنون تمام تلاش من این بود که فکر کنم، بگویم، و بگویم
انجام دهید، کاری را که از هر جهت پسندیده و مهربان بود،
و به هیچ وجه کاری که بی ادبانه بود انجام نمی داد.
و من نه غمگین و نه احمق بودم، بلکه شاد بودم،
شاد، راضی، و محتاط، و به طوری که می شود
آشنا با راه های عشق، برای آموختن آن زحمت کشیدم
آواز بخوانم و برقصم، و همچنین خودم را به آن بسپارم
تعقیب اسلحه، زیرا به نظرم می رسید که گفته شده است
به راستی که اعتبار یک ضمانت از پیگیری ناشی می شود
از عشق، از اسلحه، و از شجاعت.
سپس فوراً پدرم و خودم را بسیار نگران کردم
مادر، که من به وسیله آنچه به دنبال آن بودم، آمدم
این بود که طلا و نقره برای خرج کردن داشته باشم
آزادانه، و اینکه از هر لحاظ ممکن است لباسی غنی داشته باشم
;
و سپس دستگاه و شعاری را انتخاب کردم که در آن
نام خانم من به گونه ای بود که هیچ کدام نتوانستند
تشخیص آن؛ و من به شارژرها دستور دادم که بجنبند،
و باعث شد جشنواره ای ترتیب داده شود
مقاله در مسابقه، و، همانطور که گفتم، چیزهای دیگر در کنار هدفم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
بنابراین جشنواره آماده شد، که بسیاری از
بانوی بزرگوار دعوت شده بود، اما قبل از آن که من به آن پاسخ داده بودم
خانم به آن می آمد، من از او به چه کسی درخواست کردم
این به خاطر بود، و چه کسی از دور با من فامیل بود
;
و او از صمیم قلب به آن رضایت داد و به من داد
به قلعه او خوش آمدید و در آنجا خانمم را دیدم
اوقات فراغت من است، اما چقدر او را کاملاً دوست داشتم و او را نگه داشتم
عزیز، من به او نگفتم، اما چهره من، فکر می کنم، ساخته شده است
کاملا آشکار است، برای عشقی که هر چه بیشتر برانگیزد
اشتیاق من، وسایلش را به من آموخت و باعث شد همه باشم
بی صدا، و رنگ پریده، و سپس برای به دست آوردن دوباره رنگ، اما
مرد عادل در مورد آن سکوت کرد، گویی آن را درک نمی کرد، و آنقدر کم متوجه آن شد.
که من فکر می کنم او متوجه علت
تمام اتفاقاتی که برای من افتاد، و آن چیزی که از عشق ناشی شد
که او عامل آن بود و کسی که از او بود
جرقه محبت آمیزی که قلبم را سوراخ کرد، درخشید
از آن شکایتی نکرد با این حال من شاد زندگی کردم
و بارها او را می دیدم، و این بود که قلبم را آرام می کرد، که شاد می شد و به کناری
من به این ترتیب او را که خیلی دوستش داشتم خطاب کردم
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
بانوی من، و حاکم من، گل بسیار کمیاب است.
که در آن عزت و ارزش تجلیل می شود.
چشمه همه چیز عاقلانه، مهربان، و منصفانه است. کسانی که راه من به سوی فضیلت و راهنما هستند
که بر همه ی رفت و آمدهای من ریاست خواهد کرد
;
بانویی که با تواضع سرنوشتم را به او نذر کرده اند
خدمت در آن خدمت شیرین در کنار شما.
تمام روزهایم را به تو تقدیم میکنم
دیگر چگونه، چون هیچ‌ک.س نمی‌توانست با خودت مقایسه کند؟
ای زیبایی پر از شیرینی، ای فراهم کن
نمونه برانگیختن من به انجام و جرات.
و کشتی مرا در بندر افتخار بیاور تا سوار شوم!
خیلی شیرینه شادی من خانم، نمی تواند پنهان شود.
بنابراین، در سادگی من شادی.
از دل و تنم گریستم ;
تمام روزهایم را به تو تقدیم میکنم
دوشس نجیب، مطمئناً ساعت ها آماده می شود
آن زمان، زمانی که شما به خوبی گواهینامه دریافت خواهید کرد
چقدر قلبم با هر دعایش به تو خدمت می کند.
آنگاه زندگی من پر و راضی خواهد شد،
هنگامی که تو از خود گذشتگی کامل آن تلاش کرد
همه حقیقت را بدان ای راه و دروازه عزت 1
درخت گل شهرت! ای راهنمای پر ستاره دلاور
!
تمام روزهایم را به تو تقدیم میکنم
شاهزاده خانمی که در قدرت و ستایش می ماند،
اوایل یاد گرفتم که دوستت داشته باشم ; و عشق، عالی بودن،
قلبم را بالاتر از هر فکر غرور بالا می برد،
تمام روزهایم را به تو تقدیم می کنم.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
و اکنون باید دوباره مرا به موضوع قبلی بپردازم.
با عجله، جشنواره بزرگ و منصفانه ای تدارک دیده شد،
جایی که بسیاری از مردم انحراف زیادی داشتند. و از حركاتى كه هر كس در آن بود، خبر داده شد
با شهوت مبارزه می کرد، ممکن بود جواهراتی با ارزش به دست آورد
و جایزه، و این که به این مسابقات وجود دارد
بیست شوالیه می آیند که با همه کسانی که می آیند می جنگند.
و در روز مقرر جلسه در
یک چمنزار زیبا، جایی که به خوبی در انتهای یک دریاچه قرار دارد،
قلعه ای بود که شش برج بلند داشت. و در
در این چمنزار چادرهای بزرگ و وسیعی برپا شده بود
داربست ها و آلاچیق ها به تعداد زیاد و همه بود
برای جشنواره و مسابقات آماده شده است. و بدون اضافه کردن موارد بیشتر، به شما می گویم که روزی
به نام آمده بود، بانوی نازنین من قبل از فرا رسیدن شب رسید، و در آنجا یک گروه نجیب با او ملاقات کردند.
مردمی، خنیاگران با طبل، از که
بیش از سه جفت وجود داشت و ترومپت
که آنقدر دمیدند که هیوها و دره ها
طنین انداز شد.
و بدان که وقتی خود را دیدم بسیار خوش‌حال شدم
الهه ای که به سمت من می آید، و هرگز نتوانسته است
علاوه بر این اتفاق می افتد که من می توانم چنین چیزی را استخراج کنم
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
بنابراین من او را در راه با یک بسیار بزرگوار ملاقات کردم
پشت سر هم، و من به بستر او نزدیک شدم و به او سلام کردم،
همانطور که او به من سلام کرد، و سپس بانوی زیباروی من به من گفت: "تو
زحمت زیادی بکش، پسر عموی زیبا، زیرا آمدن در چنین زمانی تو را به دردسر می‌اندازد.»
بدین ترتیب، با چهره ای شاد، با بانوی نازنین و عزیزم گفتگوی بسیار داشتیم، به سمت قلعه راه افتادیم، و بعد از سوار شدن در کنار بستر او به نظرم رسید که برای خدمتم پاداش کافی داشتم، زیرا شادی زیاد من در کنار آن دوچندان شد.
به من ظاهر شد که او سپس بیشتر با مهربانی نسبت به قبل به من نگاه کرد.
به آن قلعه رسیدیم جایی که ما در انتظار او بسیاری از نمایشگاه
خانم هایی که به طرز ظاهری جلوی او زانو زدند
و در حیاط از خانه پایین آمد و در آنجا با شادی فراوان پذیرایی شد
;
و من فوراً او را در اتاق‌ها همراهی کردم
اتاق او و تمام خانه زیبا ساخته شده بود
آماده برای او که به او فکر کردم و در خانه اش اقامت کرده بودم
سپس کسانی که وظیفه آنها ریختن شراب بود و راحت بود، و زیبای می‌خواست که من شرکت کنم
با او و بعد از این عقب نشینی کردیم و
در جای دیگری نشست تا از او رنج ببرد تا برای مدتی آرام شود، و من فوراً اورا به جای دیگری کشاندم،
و مرا پوشاند و پوشاند
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین