جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

درحال ترجمه کتاب از دوک عاشقان واقعی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب‌های در حال ترجمه توسط Mahi.otred با نام کتاب از\nدوک عاشقان واقعی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,488 بازدید, 32 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب‌های در حال ترجمه
نام موضوع کتاب از\nدوک عاشقان واقعی
نویسنده موضوع Mahi.otred
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
و به طوری که به رقص در مد آلمانی درآمد، و بهپایان این که هیچ چیز نباید بخواهد جشنواره را کامل کند، من باعث شده بودم که صدها فستیوال غنی با توجه به دستگاه من ساخته شود، و من به یاد من است
که بیست و پنج نفر از آنها که
شوالیه‌ها در این مناسبت، از مخمل سبز بودند،
و از پارچه طلا بافته شده. اما در روز بعد از عید، صاحبان و مهربانان، اما
نه منتظران، آنها را پوشیدند، هر چه باشد
هزینه، در ساتن، بافته شده با نقره زیاد است.
و هنگامی که ما لباس پوشیدیم، قبل از آن ظاهر شدیم
معشوقه من و آنجا یک مجموعه خوب پیدا کردیم
از خانم‌ها و دختران کشور که قبلا بودند
به این جشنواره بیایید سپس، بدون درنگ، من
به بانوی خود و همه آنها سلام دادم و من ایمان دارم
که تغییر رنگ دادم با این وجود من گفتم: «خانم من، وقت شام فرا رسیده است.» و من فوراً دست اورا در دست گرفتم و او مرا را به سالن برد. سپس هر کدام
یکی به آنجا فرود آمد شوالیه‌ها خانم‌ها را رهبری کردند،
و خنیاگران به این ترتیب در شیپورهای خود می نواختند
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
که همه چیز دوباره با صدا تکرار شد و
ضیافت چنان لذتی به ارمغان آورد که منظره خوبی را به وجود آورد
بانوی من خودش را روی گلدان بزرگ برافراشته نشست،
و من فکر نمی کنم که این برای او ناخوشایند بود
مادرم را کنار او گذاشتم و بعد از او
چهار کنتس که به خوبی از او پذیرایی کردند، در نزدیکی آنها را نشستند، هر کدام را مطابق با سالن دنبال کنید
به رتبه او و آقایان منتظر همه نشستند
آنها را به ترتیب رتبه پایین بیاورند. و آنها آقایان را جدا از خانم ها نشاندند. و من امیدوارم و به آن ایمان دارم
با تمام احترام، آنها در مراسم شام به خوبی خدمت کردند
گوشت و با شراب... ‌.

وقتی شام خوردیم، بعد از خوردن غذا، شراب نوشیدیم.
سپس خنیاها جلو آمدند و شروع به صدا زدن کردند
شاخ آنها در هماهنگی دلپذیر است.
آنجا بود که رقص شروع شد، شاد و هم‌جن*س*گ*را، و در
آن را به خاطر جشن مبارک، همه شادیکردند.
سپس دیگر معطل نکردم، اما بلافاصله رفتم به خانمم التماس کنم که برقصد. و او برای رقص کمی بهانه آورد اما بالاخره رضایت داد. بنابراین من دست‌هایش را گرفتم و او دستم را گرفت و او را به سمت رقص بردم و سپس
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,570
6,494
مدال‌ها
12
من او را به عقب به سمت صندلی خود همراهی کردم، و شک ندارم
من آن‌قدر تحت تأثیر عشق او بودم که به نظر می رسید بر خودم غلبه کنم بر لذت نزدیک بودن
او من فکر می کنم که من این را واقعا تصور کردم.
مانند بهشت آسمانی بود و من آرزویی بهتری از این نداشتم.
و چیزی که بیش‌تر از همه مرا خوشحال و خوشحال کرد، او بود... .
قیافه بسیار شیرین، که بی باک و
بدون خجالت و با نگاهی ملایم و لطیف،
چنان شیرین و مهربانانه به من نگاه کرد که به نظر می رسید برای من که تمام آنچه گفتم و انجام دادم برای او خوشایند بود.
و من با دقت او را مشاهده کردم و سپس گریه کردم.
برای شادی، زیرا به نظر می‌رسید که دارای شادی بزرگی هستم.
که من او را می‌خواستم و مناسب بود که اکنون باید با خوشحالی نزدیک او شوم.
و بنابراین ما با شادی بخشی از شب را بیشتر رقصیدیم... و پس از آن عیاشی به پایان رسید، زیرا زمان آماده شدن برای استراحت بود سپس او را رهبری کردم.
که به اندازه کهربا اتاقش زیبا بود بود و آنجا کلمه مودبانه زیادی گفته شد و زمانی که او بیشتر با چشمانش به من خیره شده بود تا من را ملتهب کند.
پس از شرکت در امور، او را ترک کردم و ما این‌جا و آن‌جا، روی زمین دراز کشیدیم.
تخت‌خواب‌های زیبا، با روتختی‌های غنی، اما تمام شب من دیگر به زیبایی او فکر نکردم و این کلمات را که در قلبم بود به زبان آوردم:
-وقتی آمدی، شادی بسیار کامل است،
قلب من با دیدن تو در سی*ن*ه من می پرد
ای گل زیبا. ای گل سرخ تازه و نو
من بنده هستم بندگی او شیرین است.
بانوی مهربانی که همه مردان به او سلام می کنند.
زیباترین زنان و واقعی ترین زنان در برابر او هیچ‌اند.
وقتی آمدی، شادی بسیار کامل است.
برای شما جشنواره مبارک ملاقات خواهد کرد.
در شادی؛ با هیچ چیز دیگری که باید انجام دهم برای خوشحالی من؛ تنها از تو کشیدم
زندگی و شادی که قلبم را به تپش وا می دارد.
وقتی آمدی، شادی بسیار کامل است.
و مانند کسی که غرق عشق است، من
برای صبح بی تاب بودم، زمانی که ممکن است خودم را در کنار معشوقه‌ام ببینم.
پس به محض اینکه دیدم از رخت‌خواب بلند شدم که زمان مناسب بود و قبلاً خانه
مملو از شوالیه های شجاع و دلیر، و صاحبان خانه حتی الان هم با فویل‌ها می‌جنگیدند و بسیاری را سرنگون کردند و هنگامی که من آماده شدم، و توده ای گفته شد، من
بیرون رفتم و چون خانمم را ندیدم ماندم‌‌... .
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین