- Nov
- 2,553
- 13,783
- مدالها
- 3
کیانا کل راه رو خواب بود به قیافش دقت کردم بانمک و خوشگل بود گوشه لبش پاره بود از دماغش هم خون میومد معلومه بهش سیلی زدن چون رد انگشت های یارو رو صورتش مونده بود هفف چی بگم از یه طرف حق می دادم سامیار عاشقش شده از یه طرف نه چون عشق آدم رو ضعیف می کنه و همچین نابود اعتقادی ندارم بهش چیکار کنم که جلوی سامیار رو تو این مورد نمیتونم بگیرم اما اگه کیانا برای زربه زدن بهش نزدیک شده باشه چی ؟ نه حتیٰ قیافه کیانا به خلافکارا نمی خوره اما نمیشه ریسک کرد .
دیگه تا آخر مسیر به چیزی فکر نکردم منم چشمامو بستم و ذهنم رو آزاد گذاشتم نمیدونم چند ساعت یا چند دقیقه گذشته بود که با صدای مایک چشمام رو باز کردم دیدم رسیدیم رو کیانا کردم با همون لحن همیشگیم صداش کردم : کیانا!
نه خوابش سنگینه یک بار دیگه اما بلند تر گفتم: کــیـانـا!
یهو از خواب پرید گفت : ها ها چی شد حمله شده
سری از تاسف تکون دادم پیاده شدم فکر کنم ویدوز کیانا بالاخره کار کرد چون زود پیاده شد و همراه من وارد خونه شد تا وارد شدیم دیدم همه نشستن رو مبل نگرانی از حرکات سامیار معلوم بود هه عاشق!
دیگه تا آخر مسیر به چیزی فکر نکردم منم چشمامو بستم و ذهنم رو آزاد گذاشتم نمیدونم چند ساعت یا چند دقیقه گذشته بود که با صدای مایک چشمام رو باز کردم دیدم رسیدیم رو کیانا کردم با همون لحن همیشگیم صداش کردم : کیانا!
نه خوابش سنگینه یک بار دیگه اما بلند تر گفتم: کــیـانـا!
یهو از خواب پرید گفت : ها ها چی شد حمله شده
سری از تاسف تکون دادم پیاده شدم فکر کنم ویدوز کیانا بالاخره کار کرد چون زود پیاده شد و همراه من وارد خونه شد تا وارد شدیم دیدم همه نشستن رو مبل نگرانی از حرکات سامیار معلوم بود هه عاشق!