جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده [کلیشه‌های عشق] اثر«معصومه بخشی کاربر رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط Afeljor با نام [کلیشه‌های عشق] اثر«معصومه بخشی کاربر رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,031 بازدید, 37 پاسخ و 26 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع [کلیشه‌های عشق] اثر«معصومه بخشی کاربر رمان بوک»
نویسنده موضوع Afeljor
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Afeljor
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
جدال قلب_عقل
قلب عاشق شد و عقل را دور کرد
عقل رنجیده خاطر چشم را کور کرد
چشم اشک شد و کاسه بغض را پر کرد
بغض شکست و شهد عشق را شور کرد
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
یار بی بال

مرحبا یار تو از همه چیز بی‌خبری!
همه دیدند و گفتن تو یک رهگذری


بند کشیدم و چیدم از تو بال و پری
گفتم که در قفسی و نیست خطری!


فریاد زدی و گفتی که در عشق بی‌خردی
گفتن آوازش آزاد! مرد تو بی‌شرفی!؟


گفتم سکوت کن یار که تو بی من تلفی
خندیدی و گفتی که با یک دیوانه طرفی


بستن دهانت را گفتم هیچ نیست ضرری
تا که پرپر گشتی و گفتن از یار نیست اثری
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
نجوای مرگ و زندگی

کودکانه می‌دویدم در پی دریای چشمانت
تا که چینم بوسه‌ای از آن باغچه‌ی لبهایت
روز را دیدم، بی‌تو درد در من چیره می‌شد
مرگ خندان از دور آرام بر من خیره می‌شد
تا که مرگ رخ نما کرد دیوانه‌وار شاد گشتم
چون برگ زرد پاییز در پی آغوشِ باز گشتم
مرگ نزدیک شد اما از سرمایم به خود لرزید
خنده‌ی بر لبانش اشک شد و از من شرمگین
در پی آغوش گرمی دل به آتش می‌سپارم
تا که چیند خاطراتم دل خاک را می‌شکافم
عشق می‌دید و اما سر در برف فرو می‌کرد
اشکم را می‌بوسید و خنجر را فرو می‌کرد!
مادامی که مرگ می‌گفت بگذرو بگذار بگذرد
زندگی رو به من می‌گفت عشق بی‌گدار نگذرد
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
از لای دفتر قدیمیم شعرام، گفته‌ای رو دیدم که خاطرهام رو زنده کرد...


زندگی!
دل به خوشی‌های زود گذرت بستم
نگو که خطاکار هستم!؟
مگو این دل کیفور کفر شده است...
بگو از عالم و آدم زخم خورده است...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
"دو رو"

تو را دیدیم و به یاد رنگین کمان غلتیدیم
به هر سازت شد ما تمام و کمال رقصیدیم
تو را دیدن و از رنگ‌هایت قالی‌ای بافتند
کسانی که از پیشت با جیب خالی تاختند!
نمی‌دانستیم با عشق زندگیمان را باختیم
نمی‌دانستیم از روی دروغش بلا را ساختیم
چشم می‌گویی و چرا فردا عوض می‌شوی
مگر نگفته بودی بر جانم بی‌غرض می‌شوی!؟
اینجا بزنند ما بایستی معذرت خواهی کنیم!
اینجا از نداشته‌هایمان باید عذر خواهی کنیم!
تو را دیدن و از رنگ‌هایت قالی‌ای بافتند
نفهمیدی مردم تو را زیر پایشان انداختند!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
تو چون قند غلتیدی در آغوش تلخ چایی روزگارم
هر چند تلخ اما ‌چه شیرین کردی چایی را به کامم
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
کاش می‌شد به وقت طوفان نگاهت، صدایت کنم
کاش می‌شد به جای سکوت، یک جانی فدایت کنم
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
نه تو معشوق زیبای شهر و
نه من عاشق تنهای شب
نه تو بی‌باکی و پاکی
نه من بی‌حاشیه و خاکی
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
اگر روزی عاشق شدی خودت را دور نریز
آرزوهایت را برای آرزوهایش به گور نریز

اگر روزی دلت به دام عشق کسی غلتید
تمام وجودت را به خاطرش بیرون نریز
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
وقتی ناراحتی چطور می‌توانی بخندی!؟
من هنوز درگیر اشک‌های بچه‌گانه‌ام!
هیچگاه نتوانستم مانند تو بزرگ شوم...
می‌ترسم با رویاهایم زنده به گور شوم...
در حال مرگ چطور چشمانت را می‌بندی!
من با چشمان باز و حسرت بچه‌گانه‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین