فایل شده [کلیشه‌های عشق] اثر«معصومه بخشی کاربر رمان بوک»

[Afeljor]

#به قد دریا

شده است دلت به قد دریا شود
بزند و بشکند ولی از یاد رود!

شده است درد کشی آخ نگویی
از عشقش به کسی آه مگویی

شده است مرگ را بینی دم نزنی
از دیدنش به کسی گپ نزنی

 

[Afeljor]

در تعجبم، که می‌دانم این یک سراب است!
پس چرا آن را فرا می‌خوانم!؟

 

[Afeljor]

اندرون می‌خانه به دنبال هوشیاری می‌گشتم
از بر یک ساقی به دنبال وفاداری می‌گشتم!

 

[Afeljor]

با این دل چه کنم! او با من هم‌رنگ نیست
کن فیکون می‌شود او به خدا زرنگ نیست

 

[Afeljor]

ته این مرداب غلتیده یک مروارید
از چشم سنگی دیدم اشک می‌بارید!
گل به نرمی دل سنگ را می‌شکافید
سنگ می‌شکست و به گلش می‌بالید

 

[Afeljor]

بگریزی می‌گریزم!
چرا من تنها اشک بریزم!
در دلت نیست هیچ یاری!؟
خوشا به حالت خوشحالی

 

[Afeljor]

چه می‌شد دلش را قرض می‌داد!؟
گر نمی‌شد دلم را پس می‌داد

 

[Afeljor]

من درد را از عمد حامل می‌شوم
بی‌درنگ از خود غافل می‌شوم!

 

[Afeljor]

گل پیچک

گل پیچک یک آغوش می‌خواهم
خوابی گرم و خاموش می‌خواهم
آرام و پیوسته به سمتم می‌آیی
به گمانم به خواب رفتم می‌آیی!؟
می‌دانم داستان از چه قرار است
آخر می‌پیچد و به فکر فرار است
اما چه کنم یک آغوش می‌خواهم
خوابی گرم و خاموش می‌خواهم!

 

[Afeljor]

من سال‌ها بود پشت در دلت ایستادم!
آخر از هر در بازی به رویم بیزارم
من هر لحظه به امید باز شدن دلت بیدارم
نمی‌نشینم چون به ایستادن بر تو بیمارم