- Feb
- 3,262
- 6,984
- مدالها
- 2
به سمتش دویدم و صداش زدم:
- ببخشید یه لحظه میتونین صبر کنید؟!
وایستاد! قیافش زیاد از دور معلوم نبود وقتی نزدیکش شدم قیافش نمایان شد.
- تو؟!
- اِ بازم که تو!
- اینجا چیکار میکنی؟
- خودت اینجا چیکار میکنی؟
- باز داری شروع میکنی؟
- سوالهای تو سوالهای منم هست؛ برای دومین بار.
این دختر باز داره میره روی اعصابم.
- من اومدم پیش خاتون که فکر نکنم بشناسیش. تا بتونم بفهمم تو کی هستی، حالا تو بگو اینجا چیکار میکنی؟
- من اومدم پیش خاتون که فهمیدم تو میشناسیش تا بفهمم تو کی هستی.
- تو خاتون رو میشناسی؟!
- آره.
- فکر نمیکردم برات مهم باشه.
- فعلا میبینی که مهمه!
- با این که برام خیلی سخته ولی بهتره دوتایی باهم خونش و پیدا کنیم.
- اونوقت چرا برات سخته؟!
- تحمل کردن آدمی مثل تو بعد از کار توی معدن سختترین کار دنیاست.
- باشه.
آدم چقدر میتونه رو مخ باشه آخه!
- الان شبه بهتره بریم تو ماشین بخوابیم.
- ولی تو شب بیشتر حال میده. مخصوصا اگه جن یا روحی بهمون حمله کنه.
با قیافهی پوکر فیسی گفتم:
- اینجا نه جنی داره نه روحی. موضوع کیف دادن نیست. کسی نیست بخوایم ازش بپرسیم، فهمیدی یا نه؟!
- بنظرت سخته که در بزنیم ازشون بپرسیم؟
- تو چیزی از شعور تو وجودت نیست؟
- این چیزی که میگی چی هست؟!
نفس کلافهای کشیدم و گفتم:
- چیزی که تو نداریش.
شونهای بالا انداخت و گفت:
- باشه.
بعدم رفت در ماشینم رو باز کرد و نشست. تا حالا پرروتر از این دختر هیچجا ندیدم. سرم رو به نشانهی تاسف تکون دادم و سمت ماشین حرکت کردم. در سمت صندلی راننده رو باز کردم و نشستم.
- پررو تویی بقیه اداتم نمیتونن در بیارن.
- هیچ کی نمیتونه ادای منو در بیاره.
پوکر نگاهش کردم و اونم چیزی نگفت، چون چشمهاش بسته بود. الان فرصت خوبی برای پرسیدنه سوال.
- تو پدر و مادرت و دیدی؟!
- هیچوقت.
- منم همینطور! شغلت چیه؟
- ببخشید یه لحظه میتونین صبر کنید؟!
وایستاد! قیافش زیاد از دور معلوم نبود وقتی نزدیکش شدم قیافش نمایان شد.
- تو؟!
- اِ بازم که تو!
- اینجا چیکار میکنی؟
- خودت اینجا چیکار میکنی؟
- باز داری شروع میکنی؟
- سوالهای تو سوالهای منم هست؛ برای دومین بار.
این دختر باز داره میره روی اعصابم.
- من اومدم پیش خاتون که فکر نکنم بشناسیش. تا بتونم بفهمم تو کی هستی، حالا تو بگو اینجا چیکار میکنی؟
- من اومدم پیش خاتون که فهمیدم تو میشناسیش تا بفهمم تو کی هستی.
- تو خاتون رو میشناسی؟!
- آره.
- فکر نمیکردم برات مهم باشه.
- فعلا میبینی که مهمه!
- با این که برام خیلی سخته ولی بهتره دوتایی باهم خونش و پیدا کنیم.
- اونوقت چرا برات سخته؟!
- تحمل کردن آدمی مثل تو بعد از کار توی معدن سختترین کار دنیاست.
- باشه.
آدم چقدر میتونه رو مخ باشه آخه!
- الان شبه بهتره بریم تو ماشین بخوابیم.
- ولی تو شب بیشتر حال میده. مخصوصا اگه جن یا روحی بهمون حمله کنه.
با قیافهی پوکر فیسی گفتم:
- اینجا نه جنی داره نه روحی. موضوع کیف دادن نیست. کسی نیست بخوایم ازش بپرسیم، فهمیدی یا نه؟!
- بنظرت سخته که در بزنیم ازشون بپرسیم؟
- تو چیزی از شعور تو وجودت نیست؟
- این چیزی که میگی چی هست؟!
نفس کلافهای کشیدم و گفتم:
- چیزی که تو نداریش.
شونهای بالا انداخت و گفت:
- باشه.
بعدم رفت در ماشینم رو باز کرد و نشست. تا حالا پرروتر از این دختر هیچجا ندیدم. سرم رو به نشانهی تاسف تکون دادم و سمت ماشین حرکت کردم. در سمت صندلی راننده رو باز کردم و نشستم.
- پررو تویی بقیه اداتم نمیتونن در بیارن.
- هیچ کی نمیتونه ادای منو در بیاره.
پوکر نگاهش کردم و اونم چیزی نگفت، چون چشمهاش بسته بود. الان فرصت خوبی برای پرسیدنه سوال.
- تو پدر و مادرت و دیدی؟!
- هیچوقت.
- منم همینطور! شغلت چیه؟
آخرین ویرایش توسط مدیر: