- Sep
- 57
- 56
- مدالها
- 2
نام رمان:کچل ها
نویسنده: د.آهنگری
عضو گپ نظارتS.O.W(1)
ژانر:طنز، عاشقانه
خلاصه:
یکی زدم پس کله عسگر
عسگر با اعتراض گفت:یعنی واقعا میخوای باهاش ازدواج کنی ننه؟
مگس کشمو برداشتم و ریلکس به طرفش حمله کردم
-به تو ربطی نداره پسره ی خیره سر شیرمو حلالت نمیکنم اگه زر مفت بزنی برام هاا
عسگر پوکر نگاهم کرد
از اون طرف اکبر داشت خودشو میکوفت به در و دیوار و هوار میکشید
-تو چته دیه ؟
اکبر اومد سمتم
درحالی که بهم نزدیک میشد گفت:ننه بخدا من..
یهو لنگش گیر کرد به فرش با پوز رفت زمین
دوباره بلند شد اومد طرفم
اکبر:ننه بخدا نمیزارم باهاش ازدواج کنی..
مگس کشو برداشتم افتادم دنبال همشون
-مگه ازدواج من دست شماست بی تربیتا؟

نویسنده: د.آهنگری
عضو گپ نظارتS.O.W(1)
ژانر:طنز، عاشقانه
خلاصه:
یکی زدم پس کله عسگر
عسگر با اعتراض گفت:یعنی واقعا میخوای باهاش ازدواج کنی ننه؟
مگس کشمو برداشتم و ریلکس به طرفش حمله کردم
-به تو ربطی نداره پسره ی خیره سر شیرمو حلالت نمیکنم اگه زر مفت بزنی برام هاا
عسگر پوکر نگاهم کرد
از اون طرف اکبر داشت خودشو میکوفت به در و دیوار و هوار میکشید
-تو چته دیه ؟
اکبر اومد سمتم
درحالی که بهم نزدیک میشد گفت:ننه بخدا من..
یهو لنگش گیر کرد به فرش با پوز رفت زمین
دوباره بلند شد اومد طرفم
اکبر:ننه بخدا نمیزارم باهاش ازدواج کنی..
مگس کشو برداشتم افتادم دنبال همشون
-مگه ازدواج من دست شماست بی تربیتا؟
آخرین ویرایش: