جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره یک دوبیتی بگو

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط HESAM_81 با نام یک دوبیتی بگو ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 15,881 بازدید, 868 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع یک دوبیتی بگو
نویسنده موضوع HESAM_81
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط amir mohamad
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
430
مدال‌ها
4
دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده می‌افتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
430
مدال‌ها
4
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمی‌بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی‌دانم
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
430
مدال‌ها
4
فراقم سخت می‌آید ولیکن صبر می‌باید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه می‌پرسی که روز وصل
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
430
مدال‌ها
4
فراقم سخت می‌آید ولیکن صبر می‌باید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه می‌پرسی که روز وصل حیرانم
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
430
مدال‌ها
4
شبان آهسته می‌نالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
430
مدال‌ها
4
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
430
مدال‌ها
4
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می‌رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او بر استخوانم می‌رود
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
430
مدال‌ها
4
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می‌رود
محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
430
مدال‌ها
4
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پر آتشم کز سر دخانم می‌رود
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Aug
1,079
430
مدال‌ها
4
با این همه بیداد او وان عهد بی بنیاد او
در سی*ن*ه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود
گفتم بگریم تا ابد چون خر فرو ماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
 
بالا پایین