- Jun
- 12,788
- 40,155
- مدالها
- 25
منتظر ناظر بمونینببخشید من باید گفت و گو رو با ناظر شروع کنم یا منتظر ایشون بمونم؟؟
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!منتظر ناظر بمونینببخشید من باید گفت و گو رو با ناظر شروع کنم یا منتظر ایشون بمونم؟؟
@شاه صنمنام اثر:ترامادول
نویسنده:پناه پناهی
ژانر:عاشقانه،درام
خلاصه:مریم پزشکی متخصص است که به واسطه دوستش زینب با پسری به نام امیر آشنا می شود...
هرچه هست ، هوس نیست...
@F.S.Kaنام رمان: شاه ساردینها
ژانر: عاشقانه، انتقامی، تریلر
نویسنده: سردین
خلاصه: سردین همان پسری است که شبانه و وحشتزده از ایران فرار کرد و حالا در قامتِ مردی تشنه به خون، برگشته است. برگشته تا نشان دهد کسی که هیچی برای از دست دادن ندارد چطور میتواند بدرد و در خودش نلرزد.
@شاه صنمنام اثر:هتروکرومیا
نویسنده:فاطمه اکبری
ژانر:اجتماعی، غمگین، عاشقانه
خلاصه:دختری از جنس گلبرگ های شبنم که خدا از همان اول برگ زندگی اش را با قلمی تلخ نوشته است، گریبانگیر مشکلات ریز و درشتی می شود و محکوم است به جنگیدن تا دست تقدیر او و برادرش را به گرداب بیچارگی نکشاند. در همین مسیر با فردی آشنا میشود که او را به سمت جنگیدن برای آینده ای متفاوت سوق می دهد...
مقدمه: نمیخواستم این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه کلمات راز مرا میدانند
این است که هرچه مینویسم
عاشقانهای برای تو میشود.
@شاه صنماسم رمان : برای با تو بودن
نویسنده :Arina
ژانر : عاشقانه دانشجویی
خلاصه: مانیا یه دختر ایرانیه که بورسیه ی تحصیلی میگیره و میره آلمان مانیا خیلی مهربون و بعد از یه مدت چند تا دوست پیدا میکنه ولی
به خاطر دفاع از یکی از دوستاش با بدترین دانشجو های مدرسه در می افته ...
و برای اینکه توی دانشگاه واسش دردسر درست نشه مجبور میشه همه چیز رو قبول کنه
میتونم شروع کنم به نوشتن ؟
نخیرمیتونم شروع کنم به نوشتن ؟
منتظر ناظر بمون گلیچجوری شروع کنم به نوشتن رمانم ؟
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک