- Jun
- 12,788
- 40,155
- مدالها
- 25
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!@SHAH SANAMنام اثر: در اعماق اقیانوس
نویسنده: زهرا. ا. د.
ژانر: عاشقانه، تراژدی
خلاصه: ضیا احساس میکند در زندگیاش به ته خط رسیده و هدفی برای ادامه دادن ندارد. رفتار اعضای خانوادهاش هم به بدتر شدن شرایط روحیاش دامن میزند تا جایی که تصمیم میگیرد کاملا خلاف نظر آنها و به ضررشان عمل کند. برای محقق کردن هدفش به دنبال چارهای است که با قرار گرفتن ساره معلم مدرسه بر سر راهش این فرصت برایش مهیا میشود.
@ALVINنام اثر: دیوونه خونه است اینجا؟!
نام نویسنده:عاشق ماه
ژانر:اجتماعی،عاشقانه،تراژدی،طنز
خلاصه:یه دختر آواره و بی پناه که از زمین و آسمون واسش میباره؛ دست تقدیر باعث میشه که به یه پسر پناه ببره.
پسری که یه آدم عادی نیست.
یه دیوونه است!
@ALVINنا اثر:ناشناخته خندان
نویسنده:فاطمه سلمانی
ژانر:عاشقانه,غمگین
خلاصه:..چیست؟!من کجایم؟!کیستم؟!انتظار دارید بدانم؟!من شاید آخرین نفری باشم که هویت خود را نمیداند .. جزوی از کسانی که بی سرپرست هستن از آنهایی که کسی را ندارند .. هویت. خود را نمیدانم و. در دنبال هویت خود هستم
آیا امیدی به پیدا کردن هویت است؟!
آن هویت که معلوم نیست چیست؟!چرا دیوانه وار در به در در خانه ها دنبال او هستم؟!
طمعه او را نچشیده ام .. زیرا یک بی هویت و بی نام و نشانم ..
من راه اشتباهی را انتخاب کردم که دم و دقیقه از سایه خود هم میترسم از حرف هایی که قرار است گفته شود از روز ی که راز من بر ملا شود ... چه اتفاقی می افتد ؟!
@ALVINنام آفریننده شب و روز
نام رمان: ظهور الهه ابراهام.
نویسنده: آوا محمدی
ژانر: عاشقانه، تراژدی، فانتزی
خلاصه:
میروزین... سرزمینی زیبا و پر از پاکیست. سرزمین فرشتهها! در این دنیا دختری زندگی میکند . دختری از جنس پاکیست ، بی خبر از حقایقهای گذشته پا به دنیایی جدید میگذارد .
آیا دخترک قصه ما موفق میشود یا نه....
مقدمه:
عشق چیست؟؟
معنای واقعی عشق را چه کسانی درک می کنند.
عشقی که خالی از لطف نیست،موانع های سر راهش
قرار میگیرد..
اما او پیروز میدان است..
دختری از جنس پاکی! لجباز، سرکش، اما خود ساخته!
پسری مغرور،چنان غروری که نمیداند عشق چیست.
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک