جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار ⁦سجاد سامانی⁦←⁠_⁠←⁩

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام ⁦سجاد سامانی⁦←⁠_⁠←⁩ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,493 بازدید, 54 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع ⁦سجاد سامانی⁦←⁠_⁠←⁩
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
نازپرورده‌ای و درد نمی‌دانی چیست
گریه‌ی ممتد یک مرد نمی‌دانی چیست

روی پوشاندی و پوشاندن این ماهِ تمام
آنچه با اهل زمین کرد نمی‌دانی چیست

در کجا علم سخن یاد گرفتی که هنوز
ظاهرا معنی «برگرد» نمی‌دانی چیست

شادمان باش ولی حال مرا هیچ مپرس!
آنچه غم بر سرم آورد نمی‌دانی چیست

گفتم از عشق تو دل‌خون شده‌ام، خندیدی
نازپرورده‌ای و درد نمی‌دانی چیست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
خندۀ خشکی به لب دارم ولی بارانی‌ام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانی‌ام

مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می‌کنند
خود ولی در دست‌های دیگران زندانی‌ام

بس که دنبال تو گشتم شهرۀ عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانی‌ام

می‌زند لبخند بر چشمان اشک‌آلود شمع
هر که باشد باخبر از گریۀ پنهانی‌ام
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
این شب تاریک، این چشم سیاهش را نگاه!
در شب دل بردن از مردم، نگاهش را نگاه!

گیسوانش جنگجویان شب و مژگان او
نیزه‌دارانند، غوغای سپاهش را نگاه!

نیمه‌شب دل می‌ربود از من که چشمش بسته شد
پلک خسته، این رفیق نیمه‌راهش را نگاه!

آسمان دریای خون شد، ابر زیر گریه زد
حالِ دورافتادگان از روی ماهش را نگاه!

با رقیبان گفت : "آه ، از دوریش ناراحتم"
چشمک رندانۀ او بعدِ آهش را نگاه
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ای عشق، من که عقل خود از دست داده‌ام
دیوانه‌ام مگر که تو را هم رها کنم؟!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گفتم که تو منظور من از این‌همه شعری
مغرور، نگاهی به من انداخت که: منظور؟!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد


من همانم که پسندید و پسندیده نشد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دو عاشقیم ولی در دو داستان جدا


به هم رسیدن ما خوب بود، اگر می‌شد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گفتم از نزدیکی دیدار، گفتی «ساده‌ای!
دورم از دیدار با هر پیش‌ پا افتاده‌ای»

کوچکم خواندی، که پیش چشم ظاهربین تو
دیگران کوهند و من سنگ کنار جاده‌ای

شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم
هیچ‌ک.س حتی شبیهت نیست، فوق‌العاده‌ای

با دل آزرده‌ام چیزی نمی‌گویی ولی
از دل آزردن که حرفی می‌شود آماده‌ای

باز بر دوری صبوری می‌کنم اما مگیر
امتحان ساده‌ای از امتحان پس‌داده‌ای
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم
ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم

مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می‌کنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانیم

بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم

می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع
هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانیم

هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم
ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم

مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می‌کنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانیم

بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم

می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع
هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانیم

هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم
 
بالا پایین