جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته تکمیل شده ● آدمِ فضایی اثر Yalda.Sh ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کامل شده کاربران توسط شاهدخت با نام ● آدمِ فضایی اثر Yalda.Sh ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,067 بازدید, 23 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کامل شده کاربران
نام موضوع ● آدمِ فضایی اثر Yalda.Sh ●
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,741
37,986
مدال‌ها
25
دلنوشته: آدمِ فضایی
دلنویس: Yalda.Sh
ژانر: اجتماعی، تراژدی
ناظر: @ویتامین
ویراستار: @zahrasolimani
کپیست: @Hilda;
Negar_۲۰۲۳۰۵۲۴_۲۱۳۴۰۱.png
مقدمه: با ترس از خواب پریدم و با بغض به بالا خیره شدم و پیوسته مادرم رو صدا زدم که با دلهره من رو به آغوش کشید. دست به سرم کشید و گفت:
- هیش، هیش، آروم باش، کابوس بود.
با صدایی لرزون گفتم:
- خیلی بد بود... ‌.
مامان:
- چی دیدی؟
با ترس به چشم‌های درشتش خیره شدم و زمزمه کردم:
- خواب دیدم آدم شدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DLNZ

سطح
7
 
🝢مدیر ارشد بخش ادبیات🝢
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار موسیقی
ناظر ادبیات
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
3,435
12,851
مدال‌ها
17
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[
قوانین - قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ همگانی - تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ - درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد - تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[ اعلام پایان - تاپیک اعلام پایان دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[ سوالات و مشکلات دلنویسان ]

با آرزوی موفقیت برای شما،

[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,741
37,986
مدال‌ها
25
از همون بچگی که به یاد دارم مامانم من رو از دیدن آدم‌ها منع می‌کنه. همیشه بهم از ترسناک بودنشون میگه و این‌که اون‌ها خیلی بی‌رحمن؛ ولی هیچ‌وقت برای من دلیل قانع‌کننده‌ای نمیاره.
امروز هم مثل همیشه باهاش به‌خاطر آدم‌هایی که تا به حال ندیدمشون دعوام شد.
یه دعوای بی‌دلیل و بی‌جهت!
آخه چرا باید مثل اونا به ظاهر متکی باشم و این‌طوری قضاوتشون کنم؟
بالأخره منی که آدم فضایی‌ام باید باهاش فرق داشته باشم یا نه؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,741
37,986
مدال‌ها
25
امروز داشتم درمورد آدم‌ها می‌خوندم. جالب این بود که اون‌ها یه حس عجیبی به نام (عشق) دارن که ما هیچ‌وقت درموردش نشنیده‌ بودیم. خب قاعدتاً هم نمی‌تونستیم بشنویم؛ چون ما... نه، اصلاح می‌کنم، چون همه به‌جزء من از هرچیزی که به آدم‌ها مرتبطه دوری می‌کنن. اون‌طوری که من فهمیدم عشق توی دنیاشون چیزیه که انگار اون‌ها رو به هم متصل می‌کنه.
و خب این یکم بعدش دردناک و ترسناک بود. از اون‌جایی که بعد از نرسیدنشون به‌هم و یا این‌که دوری‌شون از هم اون‌ها رو اذیت می‌کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,741
37,986
مدال‌ها
25
اون‌ها به افرادی که نسبت به یکی دیگه حس عشق رو داره یه اسم گذاشته بودن به نام ع... ع... آها! عاشق، عاشق حس عشق رو نسبت به یکی دیگه داشت که اسم اون ام... م... معشوقه است.
یه‌چیز دیگه‌ای که فهمیدم این بود که آدم‌ها ترسو هستن. به‌خصوص آدم‌های عاشق !
کم‌کم داشتم به دروغ بودن حرف‌های مامان پِی می‌بردم.
آدم‌های عاشق ترسو هستن، چون از ترس این‌که معشوقشون عوض بشه و یا اینکه اون‌ها رو رها کنه، از عشقشون نمیگن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,741
37,986
مدال‌ها
25
عجیب اون‌جایی بود که توی چندتا جای دیگه که خوندم حرفای ضد و نقیضی درمورد آدم‌های عاشق نوشته شده بود. این‌که اون‌ها در اوج ترسو بودن خطرناک هم هستن و این لرز رو به تنم انداخت.
آدم‌های عاشق به معشوقشون صدمه می‌زنن و این‌که هرکاری برای به دست آوردن معشوقشون انجام میدن.
مثلا یه داستانی که خوندم این بود که یکی عاشق گلی شد و گل رو کَند؛ ولی یکی که گل رو دوست داشت بهش رسیدگی کرد و اون‌جا بود که من فرق عشق و دوست ‌داشتن آدم‌ها رو فهمیدم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,741
37,986
مدال‌ها
25
درمورد حس عشق که می‌خوندم فهمیدم که عشق یه چیز کاملاً متفاوت توی دنیاشونه. گفته بودن که اگه عشق رو توی دل نگه‌داری عشق باقی می‌مونه؛ ولی اگه عشق رو به زبون نیاری کامل نیست.
خب، آخه یعنی چی؟
چه‌طور هم بگه و هم نگه؟
رفتم و از مامانم پرسیدم که عشق چیه، بهم گفت که دیگه هیچ‌وقت پِی عشق و هرچیزی که به انسان‌ها مربوط میشه رو نگیرم.
از اون‌جایی که بچه‌ی خوبی هستم فقط بخش اول حرفش رو انجام دادم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,741
37,986
مدال‌ها
25
یه روزم که داشتم درمورد اصطلاحاتشون می‌خوندم، به جمله‌ی
(دل شکستن) رسیدم.
برام عجیب بود آخه دل مگه استخون داره که بشکنه، آخه چه‌طور دل می‌شکنه؟
بازم به خوندن ادامه دادم تا فهمیدم که دل از شدت ناراحتی می‌شکنه و هر چند وقت یک‌بار تیر می‌کشه. این دور از باورم بود که جایی بشکنه که اصلاً استخونی نداشته باشه؛ ولی متأسفانه همه‌ی این‌ها حقیقت تلخی بیش نبودن... ‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,741
37,986
مدال‌ها
25
از دور به رفتار‌هاشون زل زده بودم و هر از گاهی یه تیکه سنگ رو به فضا می‌نداختم و اون‌ها هم خواسته‌هاشون رو به عنوان (آرزو) به سنگ‌هایی که اسمش رو ستاره‌ی دنباله‌دار گذاشته بودن، می‌گفتن! یکی از ستاره یکی رو می‌خواست، یکی شغل می‌خواست، یکی‌ هم موفقیتش رو می‌خواست. عجیب‌ترینشون دختری بود که فقط به آسمون خیره شده بود و از چشم‌هاش آب می‌اومد. آخه چرا باید از چشم‌هاش آب می‌اومد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,741
37,986
مدال‌ها
25
رفتم و درموردش خوندم به اون آب‌ها (اشک) می‌گفتن. اشک که از ناراحتی و یا شادی زیاد از چشم‌هاشون جاری میشه.
گفته شده بود وقتی که غم‌شون از حد بگذره بی‌صدا فقط اشک می‌ریزن و این بعضی وقت‌ها دلشون رو خالی می‌کنه؛ امّا دل مگه پر شدن داشت؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین