جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● بهر کبوتر خسته اثر زری ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط itszari. با نام ● بهر کبوتر خسته اثر زری ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 625 بازدید, 20 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع ● بهر کبوتر خسته اثر زری ●
نویسنده موضوع itszari.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط itszari.
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
IMG_20240720_162216_310.jpg
عنوان دل‌نوشته: بهر کبوتر خسته
نام نویسنده: زری
ژانر: تراژدی
ناظر: @*aram*
ویراستار: @سپید
کپیست:
@AsAl°
خلاصه: همانند پرنده‌ای خسته، با بال‌های خونین و شکسته دست تنهایی‌ام را به سمت هیچ‌ احد و ناسی دراز نخواهم کرد. نمی‌خواهم حتی یک لحظه با مردم این‌ جماعت که قلب‌ها را زیر پاهایشان له می‌کنند و بویی از رفاقت و عشق نبرده‌اند و فقط نامردی را برگ برنده خود می‌دانند. دست هم‌دلی دهم و با آن‌ها هم‌کلام شوم. آری، من و تنهایی‌ام یک لشکر هستیم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
12,995
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
رهایم کن، بگذار لحظه‌ای در آسمان پرواز کنم
بگذار خود برای بال‌های شکسته‌ام مرحم باشم
این جماعت نامرد چه از جانم می‌خواهند؟ بال‌هایم را که بی‌رحمانه شکستند، خیال پرواز را که از سرم پراندند، آرزوهایم را با خاک یکسان کردند، دیگر چه باقی مانده است؟ جانم؟ نفس‌هایم که از مرگ تدریجی هم بدتر است؟ بیایید! جانم و نفس‌هایم هم، برای خودتان. حال بگذارید به خواب ابدی‌ام بروم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
من همان کبوتر کهنه‌ای هستم، که زمانی بال‌هایم را شکستند به آن بام همیشگی‌ام پناه بردم و هیچ‌گاه بامم را به فراموشی نسپردم، آن‌قدر‌ها هم که فکر می‌کنی دنیایم‌ تمام نشده است، هنوز هم قلب شکسته‌ام در این سی*ن*ه می‌تپد، آری می‌تپد! اما نه همانند سال‌های قبل، حال با اجبار می‌تپد دیگر با هیچ آغوش گرمی آرام نخواهد شد، مگر این‌که خواب عجل شیرین کند افسانه‌اش را!
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
آن کبوتری هستی که بر بام کاشانه‌ام می‌نشینی
و برای به دام انداختنم، در کنار قلبم لانه می‌کنی و دیگر قصد کوچ کردن هم نداری، تو که در بام کاشانه‌ام لانه ساختی و دیگر نرفتی، دیوارهای کاشنه‌ام از عشق تو آرام عقب‌تر رفتند و اخم پنجره باز شد و من ز عشق تو، هر چه پرنده بود را در آسمان رها کردم و قلب من هم همانند کبوتر بال زد و به سوی تو پرواز کرد و تو مرا در دام خود انداختی!
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
برای بال‌های زخمی‌ام خود مرحم می‌شوم، اما دیگر ز عشق تو پرواز نمی‌کنم که بال‌هایم‌‌ را نشانه بگیری و آن‌ها را بشکنی، دیگر همانند قبل تو را باور نمی‌کنم زیرا تو کَسی هستی که بال‌هایم را شکستی. دیگر‌ مگر می‌توانم تو را باور کنم؟
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
این دنیا برایم چندان هم زیبا نبود، این دنیا برایم جز جهنم نبود، این دنیا را هیچ‌گاه دوست نداشتم. زیبایی هم اگر داشت. زیبایی‌اش را به چشم‌ ندیدم و برای من زیبا نبود. این دنیای فانی فقط به من آموخت که نباید به کَسی پناه ببرم. نباید کَسی را باور کنم و نباید به کَسی دل ببندم، این دنیای فانی جز سیاهی چیزی به من‌ نشان نداد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
زیبایی دنیا را به چشم ندیدم، اما نامردی‌ها را چی؟
هه، زندگی‌ام زیر بنایش پر از نامردی‌هاست!
اما هیچ‌گاه در حق هیچ‌کَس بدی نکرده‌ام کَسی را قضاوت نکرده‌ام، ای دنیای بی‌مروت و بی‌معرفت و نامرد، روزی من هم از تو گذر خواهم کرد و زیر خروارها خاک می‌روم، اما داری انتقام چه چیزی را از من می‌گیری؟ من دارم تقاص چه را پس می‌دهم؟ می‌دانم در برابر سؤالم جوابی نداری. پس بهتر است سکوت کنی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
کلماتی که در مغزم پرسه می‌زنند، در برابر دردهایی که در گوشه به گوشه‌ی قلبم لانه ساخته‌اند و جای خوش کرده‌اند حقیراند!
دردها شاید خوب شوند، اما روزی جایشان خواهد ماند. دردها شاید درمان شوند، اما هیچ‌گاه تلخی‌اش از ذهنمان نمی‌رود. تلخی‌اش باقی می‌ماند!
ای کاش تلخی‌اش به اندازه یک پیک م*شروب یا یک جامِ ش*راب بود، اندازه‌اش تا یک عمر است
یک عمر یک روز و دو روز نیست!
خدا می‌داند برای من چند روز می‌شود، اما آرزوی عمر طولانی را از خدایم ندارم، دوست دارم همانند گل، عمرم کوتاه باشد. این دنیا جز‌ ناامیدی‌ها و بد بیاری چیزی به من هدیه نداده است. آن هم ارزانی خودش باشد!
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
دیگر چه از من باقی مانده است؟
قلب‌های تکه‌تکه شده‌ام دارد تقاص کدام اشتباه را پس می‌دهد؟
پس خنجرهای این روزگار نامرد و مردمانش چه می‌شود؟ آخر تا چه حد سکوت حزن‌آلودم را ادامه دهم؟ تا کی در برابر حرف‌هایشان‌ تنها چند بار پلک‌های خسته‌ام را بر هم بفشارم و زیر لب بگویم «می‌گذرد» ؟ آن‌قدر گفتیم چون می‌گذرد غمی نیست که غم زندگیمان را فرا گرفت اما هیچ روزی آن‌طور که میلمان بود نگذشت!
آن‌وقت می‌گویند علت ناشکری و این همه ناله‌هایت چیست؟ تو نمی‌دانی، فقط خود می‌دانم علتش چیست. فقط این قلب‌ شکسته‌ام که از رنگ قرمز به سیاه تبدیل شده است می‌داند چه‌ها کشیده‌ام
جماعت نامرد، زمانی که سیگار را بر روی لبانم و اشک در چشمانم و بغضی که سعی دارم او را نشکنم و هق‌هقم را به سختی قورت دهم و پیک م*شروبم را از دید شما پنهان کنم، با خنده‌هایتان آتش به قلب بی‌جان من که دیگر قصد تپیدن ندارد، نزنید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین