جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● جرعه‌های درد اثر راضیه کیوان نژاد ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط Raaz67 با نام ● جرعه‌های درد اثر راضیه کیوان نژاد ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,197 بازدید, 25 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● جرعه‌های درد اثر راضیه کیوان نژاد ●
نویسنده موضوع Raaz67
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Raaz67
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
Apr
1,404
20,105
مدال‌ها
7
Negar_۲۰۲۳۱۰۱۱_۰۰۱۲۱۸.png
نام دلنوشته: جرعه‌های درد
ژانر: اجتماعی، تراژدی
ناظر: @.MANA
نام نویسنده: راضیه کیوان نژاد
کپیست: @سرجوخه؛
ویراستار: @سپید
مقدمه: می‌نوشیم هر چه بخواهیم را!
از داغ دل، تا حسرت و استرس، هر کدام را در لیوان پر زرق و برق روزگارمان می‌ریزیم و جرعه‌‌جرعه دردش را با اشتیاق می‌نوشیم و برچسب سکوت می‌گذاریم بر دهانمان و اسمش را یا بازی روزگار می‌گذاریم یا قسمت و تقدیر! بدون آن‌که بدانیم با نوشیدن جرعه‌هایش به روح و روانمان چه عناصر تعفن پذیری تزریق می‌کنیم و خستگی را تا ابد به جانمان رخت می‌کنیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ARMINA

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,452
15,272
مدال‌ها
11
1687554044920.png عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات نویسندگان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
Apr
1,404
20,105
مدال‌ها
7
حال این روزهای در آستانه‌ی چند سالگی‌ام خوب نیست. درد دارم، درد عجیبی که تا مغز استخوان روحم را می‌سوزاند. درد دارد تمام سلول‌هایم...
تمام سلول‌های روحم، روحی که از حروفش تنها یک جمله‌ی راز وجود حرف‌هایم متولد می‌شود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
Apr
1,404
20,105
مدال‌ها
7
حرف‌هایی که در ذهن و قلبم جولان می‌دهند و با طبل بر دیوار احساساتم‌ می‌کوبند. استرس‌ و غم‌هایم با رژه‌هایشان، پاهایشان را هماهنگ با ارشد غم‌هایم بر جاده‌ی مغز و قلبم می‌کوبند و اعلام جنگشان را با حالت آماده باش، با کوبیدن قدم‌هایشان که شروعش با خوردن قرص‌های رنگارنگ است را نشان می‌دهند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
Apr
1,404
20,105
مدال‌ها
7
از وقتی فهمیدم پولدار هستیم؛ یعنی حتّی تویی که دیگر دست چپ و راستت را تشخیص می‌دهی، تعداد تبریکاتم به تمامتان زیاد شده است و کارت‌های تبریکم رو به اتمام. این شهر پر است از سهام‌داران در ارکان مختلفی که برایت بازگو می‌کنم، سهامت مبارک دوست من!
 
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
Apr
1,404
20,105
مدال‌ها
7
گردوی داخل جمجمه‌ام، ارکان اصلیست که در آن سهم بزرگی دارم. در واقع دادگاه مغزم! این دادگاه با همه‌ی دادگاه‌هایی که دیده‌ایم فرق دارد. حبه‌ی نقلی مجرمِ مجلسش خودم هستم. قاضی و وکلیش نیز هم. حتّی، حتّی تماشاچی نشسته بر صندلیِ انتظار و ناظر رأی دادگاه برای نتیجه‌ی دعوای خودم با خودم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
Apr
1,404
20,105
مدال‌ها
7
جنگ دارم در دادگاه مغز با خودم. وکلیش که نیمه‌ی دیگر من است برای دفاع از مدافعش از اوضاع بد روزگار و شرایط اجتماعی می‌گوید. قاضیِ زخم خورده‌ی همین روزگارش، خودم هستم یعنی آن نیمه‌ی دیگری از وجودم، امّا با این شاکی و مجرم چه کنم؟ برد و باختم دوسر سوخت‌ است، آخرش بازنده و گیرنده‌ی کارت قرمز خودم هستم. سهامت در این دادگاه مغزت مبارک دوست من!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
Apr
1,404
20,105
مدال‌ها
7
نفس که می‌کشم، حتّی نفس‌هایم هم درد می‌کند؛ درد نفس‌هایم به خاطره آلوده شدن ذرات اکسیژنی است که آلوده به خ*یانت و دروغ و خودخواهی و حق خوردن شده است، ریه‌هایم تحمل حجم این همه سنگینی و آلودگی را ندارد. مشکل از هوای آلوده‌ی این شهر و آن شهر نیست؛ هوای کشور و مردمانش آلوده شده است. حال نفس‌هایم خوب نیست!
 
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
Apr
1,404
20,105
مدال‌ها
7
تونل تنگ و باریکی که هزاران چیز را با آن راهی معده و روده می‌کنم، درد می‌کند؛ چون هزار بار بغض فرونشسته در گلویم را به جای لقمه‌ی پرچرب و چیل، با آب دهانم قورت داده‌ام و سیب گلویم هزاران بار مانند توپ کاشی به در و دیوار گلویم برخورد کرده و درد بدی را در گلویم ایجاد کرده و سرفه‌های نفس‌گیر و خون‌آلود را مهمان خانه‌اش کرده است‌. گلویم درد می‌کند و هیچ آنتی بیوتیک و شربتی دارویش نیست. درد گلویم یا مرهمی ندارد یا داروهای الان دارو نیست!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Raaz67

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
فعال انجمن
Apr
1,404
20,105
مدال‌ها
7
نور دیدگانم درد می‌کند! از دیدن این همه بی‌مسئولیتی و خودخواهی، از دیدن زنان و مردانی که در سطل زباله‌هایی که با اکراه از کنار رد بویش فرار می‌کنیم و آن‌ها مشغول جمع کردن آذوقه برای کودکانشان هستند و دیگری میان کباب داغ و ریحانش با پیتزای مرغ و گوشت میان انتخابش، دو دل مانده‌ است. چشمانم آن‌قدر درد می‌کند که به مرز نابینایی رسیده‌ام!
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین