دلنوشته تکمیل شده ● قلب سیاه اثر ملیکا علی عابدی ●

[(:Shaparak]

عنوان: قلب سیاه
نویسنده: ملیکا علی عابدی
ژانر: عاشقانه،تراژدی
ناظر: @.MANA
ویراستار: Meli-Abedy
کپیست:
مقدمه:
به تو گفته بودم قلبم نقطه ضعفم است؟ قرارمان این نبود، قرار نبود این‌گونه دست روی نقطه ضعفم بگذاری! قلب، برای من مقدس است؛ اما تو چه راحت آن را زیر پا گذاشتی!​

 

[DLNZ]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین - قوانین تایپ دلنوشته کاربران]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[همگانی - تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ - درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد - تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - تاپیک اعلام پایان دلنوشته کاربران]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]​

 

[(:Shaparak]

همیشه جواب محبت همین است، رفتن. شاید همه می‌روند تا تو متوجه شوی در این دنیا سنگدل بودن با ارزش‌تر است، ولی من دختری از جنس درد، دیگر تحمل ندارم!​

 

[(:Shaparak]

دیگر نمی‌توانم بگذارم همه بروند، به چه جرمی؟ به جرم ساده لوح بودن یا به جرم مهربانی زیاد؟ پس چه کسی باید همدم سختی‌هایم باشد، من تمامم را برای همه گذاشتم اما... .​

 

[(:Shaparak]

از همه چنین انتظاری داشتم ولی از تو نه! شاید من مقصرم، من کسی را در دلم پنهان کرده‌ام که طرز نگاه کردنش، خندیدنش حتی راه رفتنش هم با تو فرق دارد!​

 

[(:Shaparak]

می‌دانی، آن‌قدر دلبرانه از خودت تعریف می‌کردی که از خود واقعی‌ات فاصله گرفتی! من همه‌ی حرف‌هایت را در قلبم مخفی کردم. گنجینه‌ی اسرار من پر از سِرهایی‌ است که اگر دهان بگشاید بزرگ‌ترین راز زندگی‌ام رسوا می‌شود.​

 

[(:Shaparak]

می‌دانی، آرام‌آرام دلبری کردی جانا! دیگر حتی نمی‌توانستم در دورهمی‌هایمان جوابت را بدهم، تو باعث شدی کان کلید گمشده گنج مروارید‌هایم برگردد.​

 

[(:Shaparak]

زمانی که متوجه شدی کلید لبخند من دست تو است، رفتی! تو نیامده بودی که بروی، تو آمده بودی تا زندگی سیاه مرا سفید کنی، تو آمده بودی تا من به یاد داشته باشم هنوز هستند افرادی از جنس خوشبختی!​

 

[(:Shaparak]

گویا چشمانم به دیدن چهره‌ات، به دیدن نوتیف پیام‌هایت عادت کرده است. او هم مانند من بی‌تاب است ولی تأثیری دارد؟ نه! پایان همه عشق‌ها همین است. دختری برای پسری اشک می‌ریزد و پسری با دخترک دیگری می‌خندد.​

 

[(:Shaparak]

ولی تو گفته بودی رابطه ما با همه فرق دارد، آری این رابطه، رابطه‌ای جادویی بود. تو بارها مرا شکستی ولی من احمقانه منتظرم برگردی، من دلیل محکمی دارم برای ادامه‌ی زندگی‌ام، به نام تو!​