- Nov
- 302
- 1,498
- مدالها
- 2
سناریوی دوازدهم:
- چشم ببند و تصور کن.
با لذت از زیبایی که خدای بارانها نصیبم کرده چشم از آینه میگیرم. پایین پله ایستادی و با نگاهی عجیب بالا و پایین را اسکن میکنی. خندهام میگیرد و تو در گوشم از غیرتت میگویی.
دلم ناز میخواهد و تو پول زیر سند نازهایم میریزی. کیف کردن دارد نه؟
چند لحظه ناپدید میشوی و گردن میچرخانم.
نگاهم به تو و... . میشکنم.
(ادامه در پارت بعد هست)
- چشم ببند و تصور کن.
با لذت از زیبایی که خدای بارانها نصیبم کرده چشم از آینه میگیرم. پایین پله ایستادی و با نگاهی عجیب بالا و پایین را اسکن میکنی. خندهام میگیرد و تو در گوشم از غیرتت میگویی.
دلم ناز میخواهد و تو پول زیر سند نازهایم میریزی. کیف کردن دارد نه؟
چند لحظه ناپدید میشوی و گردن میچرخانم.
نگاهم به تو و... . میشکنم.
(ادامه در پارت بعد هست)
آخرین ویرایش توسط مدیر: