جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● ذهنی کبود از ضربه‌های افکار اثر مهرانه عسکری ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط 🔗مهرانه عسکری 📎.♡ با نام ● ذهنی کبود از ضربه‌های افکار اثر مهرانه عسکری ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 734 بازدید, 23 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● ذهنی کبود از ضربه‌های افکار اثر مهرانه عسکری ●
نویسنده موضوع 🔗مهرانه عسکری 📎.♡
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط 🔗مهرانه عسکری 📎.♡
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
سناریوی دوازدهم:
- چشم ببند و تصور کن.

با لذت از زیبایی که خدای باران‌ها نصیبم کرده چشم از آینه می‌گیرم. پایین پله ایستادی و با نگاهی عجیب بالا و پایین را اسکن می‌کنی. خنده‌ام می‌گیرد و تو در گوشم از غیرتت می‌گویی.
دلم ناز می‌خواهد و تو پول زیر سند ناز‌هایم می‌ریزی. کیف کردن دارد نه؟
چند لحظه ناپدید می‌شوی و گردن می‌چرخانم.
نگاهم به تو و... . می‌شکنم.

(ادامه در پارت بعد هست)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
همان شب، لحظه‌ای دگر :
- چشم ببند و تصور کن.

می‌بینمت، دختران دورت کردند و تو با لذت و بیخیال جام‌های پر شده برایت را نوش می‌گویی و سلامتی می‌کشی.
با خنده و مستی دست دور کمر دختران و زنانی می‌اندازی و بدن‌هایشان... .
خداوند مرا می‌کشد یا تو را بی‌آبرو می‌کند؟
اگر مورد اول است که خیلی وقت است که کشته است.
احساس خورد شدگی و ذلت،حس شکسته شدن و زده شدن، حس این که پایی از رویم رد شده است، همه و همه دلم را تنگ و تاریک می‌کند.
رحم در فرهنگ لغت به چه معناست؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2

پارت آخر دلنوشته ذهنی‌کبود‌از‌ضربه‌های‌افکار​


گویی شب آخر است جانان، خوانندگانمان خسته‌ی خسته شدند از این نوشته‌ی بی‌پایان پایان‌دار!
خسته شدند از بی‌عرضگی من در عاشقی و نامردی تو در عشق.
ناامیدند که روزی عاشقم باشی و پرستشت کنم.
نمی‌دانند که دل من هم، خستگی و خواب را طلب می‌کند.
مانند الان که روی این بلندی کوه مانند، ایستاده‌ام. زیادی بلند است؛ به‌طوری که اگر بی‌افتم تنی باقی نمی‌ماند.
خواب ابدی، همان طور که مستانه روی پشت بام قدم می‌زنم تاب می‌خورم.
ناگاه، می‌رسی و می‌بینی، می‌بینم، نگرانی چشمانت را می‌بینم.
جان دلم، دیر نکردی کمی؟!
حس می‌کنم بدنم در حال افتادن و متلاشی شدن است.
آغوش او به رویم باز شده است؛ اما این که کیست را نمی‌دانم!
دوستت دارم و امیدوارم نفرت در زندگی‌ات سرشار باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2

سخنی با جان‌دلان:​

نوشتیم‌ و نوشتیم و نوشتیم، به پایان رسید.
آسمان و صاحبش را شکر.
حرفی ندارم جز معذرتی برای طولانی بودن پارت آخر.
لازم بود پایانش را بیشتر توضیح بدم.
دوستتان دارم🥹
از ناظر عزیزم بسیار بسیار متشکرم و مدیونشم.
🥹
 
بالا پایین