فایل شده ● ریوِری اثر *aram* ●

[;as]

عنوان: ریوِری
ژانر: تراژدی
نویسنده: آرام
ناظر: @آوا...
ویراستار: @سپید
کپیست: @الههِ ماه؛
در خیالم تو را نوازش می‌کنم جانا اما تو دگر توجه‌ای نشان نمی‌دهی! در خیالم روز و شب منتظر آمدنت هستم اما تو دگر رفتی! هر شب به امید تو می‌خوابم که به خوابم بیایی! اما تو دگر جوری رفته‌ای که به خوابم نمی‌آیی!

ریوِری به معنای رویا و خیال

 

[DLNZ]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]​

 

[;as]

رویایم چرا در خیالم پرسه نمی‌زنی؟ مگر آن‌قدر از من نفرت داری که مرا لایق دیدنت نمی‌دانی؟ ای همنشین رویای هر شبم! چرا دگر چشمانم سو دیدنت را ندارد! نکند تو به دیدارم نمی‌آیی؟

 

[;as]

دلم تنگ است برای خیال پردازی‌های آینده‌ی نزدیکمان اما حیف که دگر تو کنارم در کنج خانه‌ی عاشقیمان نیستی! حیف که هر چقدر دنبالت می‌گردم نیستی حتی در خیالم! حیف...

 

[;as]

یادم می‌آید در زمانی که تو در کنارم می‌نشستی هم، در خیالم تو را تجسم می‌کردم اما حال که نیاز دارم، تو را برای خودم یادآوری کنم، چیزی از تو به یاد نمی‌آورم و چقدر دردناک است که فقط از تو عطری به یاد دارم و اسمی!

 

[;as]

سودای من! در خیالم هم نمی‌گنجید که تو مرا تنها، در این شهر پر هیاهو و شلوغ رها کنی اما رفتی و مرا لایق رویابافی از تنت را هم ندیدی! اما هیچ عیب ندارد زیرا تو هر چه‌قدر مرا لایق ندانی من تو را یادآور خواهم شد!

 

[;as]

شاید دیوانه‌ام! نمی‌دانم! آخر مگر می‌شود تو را به یاد نیاورم و دلتنگت شوم! می‌دانی ای غریبه هر شب در همین ساعت صداهایی از تو مرا از خواب می‌اندازد اما فقط صدا است نه تصویر رعنایی تو!

 

[;as]

من عاشق‌ترین فراموش شده‌ی جهانم! می‌دانی چرا؟ چون هرگاه می‌آیم تو را در خیالم تصور کنم! تو نیستی و فقط از تو نجوای خداحافظی است! تو مرا فراموش کرده‌ای و من هم تصویر تو را به یاد نمی‌آورم اما یقین دارم تو شاید روزی، یک لحظه به یاد بیافتی رویایم!

 

[;as]

من به رویاپرداز دیوانه‌ی شهر معروفم! اما تو همه را می‌شناسی جز من! من آن سوپراستار خیال‌بافی هستم که همه درباره‌ی او می‌گویند اما تو سخنی از من نمی‌گویی جانا! تو حتی قدم‌زنان هم در خیالم نمی‌آیی، مرا چه انتظاری ست که مرا بشناسی و سخن از من بگویی!

 

[;as]

بیگانه‌ی آشنا! چرا چند صباحی است که تو دگر خواب و خیال را از من ربوده‌ای! می‌خواهم بخوابم، صدایت نمی‌گذارد و می‌خواهم تو را خیال‌پردازی کنم، تو به یاد نمی‌آیی!