جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● فردای بی‌تو اثر زری ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته کتاب توسط itszari. با نام ● فردای بی‌تو اثر زری ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 659 بازدید, 22 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته کتاب
نام موضوع ● فردای بی‌تو اثر زری ●
نویسنده موضوع itszari.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط itszari.
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
Negar_1718007779298.png
نام دل‌نوشته: فردای بی‌تو
نویسنده: زری
ژانر: تراژدی
ناظر: @vian
ویراستار: @سپید
کپیست: @آرشیت
مقدمه: به چشمانم خیره شو
من برای این‌که دردهایم را به تو بفهمانم، جز چشمانم، دیگر چیزی ندارم. چشمانم نیمی از عشق و نیمی از نفرت در آن موج می‌زند، درخشش می‌گیرد. به دستانم نگاه کن. غم، با دست زمختش دستانم‌ را می‌گیرد. به لب‌هایم نگاه کن. آن‌ها خشکیده‌اند. زبانم میل سخن‌‌ گفتن ندارد. به قلب تکه‌تکه شده‌ام‌ نگاه کن.
هر آنچه تیغه زدی، بس است. به روح خسته‌ام نگاه کن. آمده بودی امید بدهی، نه امید برهانی.
به پای بی‌جانم نگاه کن. آمده بودی هم‌پایم باشی، نه کفش‌هایم را پنهان کنی. به موهای سپیدم نگاه کن. آمده بودی بمانی، نه که بروی.
قول و وعده‌هایت، کجای دیوارهای این شهر پنهان شده؟ آمده بودیم فردایمان را بسازیم. کجا رفت فردای بی‌تو؟
تاریخ شروع: ۱۴۰۳/۳/۱۰
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

BALLERINA

سطح
6
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Dec
6,904
15,671
مدال‌ها
11
1000009198.png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
دیگر به‌خاطر تو، نمی‌خواهم به جهان بنگرم. به‌خاطر تو، متقابل کیهان نخواهم ایستاد. به‌خاطر تو دیگر هیچ گامی برنمی‌دارم. به‌خاطر تو، با مردم سخن نخواهم گفت. به‌خاطر تو، خودم را دوست نخواهم داشت.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
کاش میشد به ماه و سیاره‌ها سفر کنم
آن گوشه‌ها، روبه‌روی ماه، صندلی‌ای می‌گذاشتم‌ و از رفتن تو به ماه می‌گفتم. عشقت را فریاد می‌زدم که صدایم در هفت آسمان بپیچد. نمی‌دانم از کدام عشق صحبت می‌‌کنم؛ عشق یک طرفه یا عشقی پوچ و دروغی؟ نمی‌دانم، فقط می‌دانم یک روز این عشق دو طرفه بود. اما حال، نه خبری از توست نه خبری از من، می‌روم بهتر از اینه‌که بخواهم دستانت را زوری بگیرم. به فردای‌ بی‌تو عادت ندارم... حتی اگر از درد این دوری هم بمیرم، بهتر از اینه‌که بخواهم تو را بی‌تفاوت ببینم!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
روزی با هم، لحظه‌ی رفتنت را فردای بی‌تو را مرور خواهیم کرد. آن‌ زخم‌هایی که توسط تو روی قلبم حکاکی شد و تاول‌هایی که بر روی روحم نشست.
همچو فیلم، از جلوی چشمانم گذر می‌کند. خنجرهایت را به تن تکه‌تکه شده‌ام نشاندی ولی هرگز آن روزها را فراموش نخواهم کرد. شب، اشک روز را پاک کرد اما خبری از دست‌های تو نبود. من با سر آستین لباسم دانه‌های مرواریدی چشمانم را پاک کردم. هرروز درد، درب خانه‌ام را کوبید تو که رفتی، دیگر از خانه‌ام نرفت و با من دوست شد.
من این کدورت را خیلی سال است در دل دارم. دیگر نه با دستانت، نه بوسه‌ای از جنس گل، نمی‌توانی کدورت بینمان را از بین ببری. بارها رفتی و به رفتنت عادت نکردم اما حال به نبودت عادت کرده‌ام، می‌شود بروی و دیگر درب خانه‌ام را نکوبی؟ قلبم، نبودت را بیشتر از بودنت دوست دارد. بودنی که از صد تا نبودن بدتر است را نمی‌خواهم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
سلاخ وجودم می‌گریست، گویی دل‌باخته‌ی قناری کوچکی شده بود. آن قناری کجا رفت؟ وجود بی‌وجودم، تلاقی عشق تو بود. کجا رفت آن همه امید؟ آمدیم امید بسازیم، ناامیدمان‌‌ کردی. آمدیم بسی زندگی کنیم خانه‌ام را ویران‌ کردی. این زندگی شیون «فغان» است. این همه دل‌خوشی کجا رفت؟ دل‌خوشی، دستان پوچ تو بود؟ یا دستان پینه بسته‌ی من؟ روی قلبم پر از رد تیغه‌های توست. دیگر بس است این زن نا ندارد
آرام برو، می‌خواهد به خواب ابدی‌اش برود. با یک شاخه گل رز، عطر گلایول به دیدنش نیا او مثل همیشه، به تنهایی‌هایش عادت کرده است.
برو خوش باش، کنار هر آن‌که خوشی را لایقت می‌داند. به قول خودت، این زن، لایق تو و دستانت نیست.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
دلم که می‌گیرد دستم را بر روی پوست شب می‌کشم. چراغ عشق تو تاریک‌ است. چراغ غم من روشن است. دیگر نه غروب آفتاب، نه طلوعش حالم را خوب نمی‌کند. آخرین پروازم را به‌خاطر بسپار این پرنده، به زودی خواهد مرد. اما تو، به آواز پرندگان دیگر گوش بسپار آن‌ها، آوازی غمگین از نبود من می‌سرایند.
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
مرا دفن غم‌هایم کنید اما، قطره‌های باران را به من هدیه دهید. سیلابش را از من برهانید. بگذارید آرام گیرم. عمر من پای عشق او تلف شد.
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
امشب، برای آخرین بار می‌خواهم عکس‌هایت را بر روی دیوار ببینم‌. این‌بار را بی‌خداحافظی می‌روم تمام خاطره‌هایت رو‌به‌رویم است. هیچ گلایه یا شکایتی ازت ندارم؛ فقط ازت یک درخواستی دارم. یکم وجدان داشته باش آن‌وقت می‌فهمی که آرزوی من و امثالم، مرگ و پس از باران تگرگ است.
 
موضوع نویسنده

itszari.

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Oct
6,750
32,314
مدال‌ها
7
در این دنیا، با تو در تمام خیابان‌های این شهر خاطره ساختم، اما در آن دنیا خبری از هیچ شهر یا خیابانی نیست که با تو خاطره بسازم. پس از مرگم از نبودم خاطره بساز. این روزهایی که تو نیستی باران هم که می‌بارد انگار دنیا چیزی کم دارد. هیچ‌‌روزی جز جمعه روز من نیست هر‌جمعه، دنیا نبودت را در شهر جار می‌زند.
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین