جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته تکمیل شده ● قتلگاه احساس اثر آرمینا منظری ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کامل شده کاربران توسط ARMINA با نام ● قتلگاه احساس اثر آرمینا منظری ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,319 بازدید, 25 پاسخ و 21 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کامل شده کاربران
نام موضوع ● قتلگاه احساس اثر آرمینا منظری ●
نویسنده موضوع ARMINA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ARMINA
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
( آرزو )

می‌خواستم دریا باشم، دلم وسعت دریا باشه، هرکی اومد، هرکی رفت، زخم زد، ویران کرد، شکست، درید، دزدید؛ اون قدر بخشنده باشم که هیچ‌کدوم ازاین‌ها خورده نگیرم....
می‌خواستم آسمان باشم...
اگر روح من و دریدند، اگر با روح و وجود من بازی شد، اگر خسته‌تر از جسم من روحم بود، می‌خواستم باز هم روحم مثل آسمون، پاک و آبی و یک‌رنگ باشه...

***
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
( اشک )

امروز بارون می‌اومد
حتی خدا هم دلش گرفته بود
شایدم با من هم‌درد بود
می‌دونی چیه بارون رو دوست دارم؟
این‌که مردم اشک‌هات رو از قطره‌های بارون تشخیص نمی‌دند...
سخته لبخند رو لب‌هات باشه اما چشم‌هات خیس...
می‌خندی به تنهایی‌هات....
اما خیس می‌شن چش‌هات...
ولی امید هست
خیال آرزو هست
خدا هست...!
***
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
( نقاب )

آدم‌ها اونقدرها که جدی می‌نویسند عبوس و خشک نیستند.
اون‌قدرها که بذله‌گویی می‌کنند شاد و خندون نیستند.
اون‌قدرها که تو نوشته‌ها قربون صدقه‌ هم می‌روند دل‌بسته نیستند.
اون‌قدرها که شکایت می‌کنند ناراضی نیستند.
آدم‌ها به اون شدتی که سرود ای ایران را می‌خوانند وطن‌دوست نیستند.
به اون حرارتی که عزاداری می کنند مذهبی نیستند.
اون‌قدرها که کتاب می‌خرند کتابخون نیستند.
اون‌قدرها که پرده‌دری می‌کنند بی‌حیا نیستند.
آدم‌ها اون‌قدرها که پرت و پلا حرف می‌زنند کم‌شعور نیستند.
اون‌قدرها که حرف‌های زیبا می‌زنند پاک و منزه نیستند.
اون‌قدرها که دشمن‌هاشون اغراق می‌کنند پلید نیستند.
اون‌قدرها که دوست‌هاشون تعریف می‌کنند دوست‌داشتنی نیستند...
کار داره شناختن آدم‌ها، به این آسونی‌ها نیست.
****
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
( دیار غربت )

اوج غربت و تنهایی رو اونجایی حس کردم که تو چشم‌هات نگاه کردم و با التماس صدات زدم گفتم نرو،گفتم بمون...
ولی، رفتی و ندیدی حالم رو.
دیدی که غریبم تو این شهر، تنهاترم کردی.
دیدی دیار غربت سخته برام، دشوارترِش کردی.
چرا همون اول نگفتی آدم موندن نیستی؟
چرا نگفتی همه حرف‌هات دروغه و تظاهره؟
رفتی و تبر زدی به ریشه غرورم، رفتی و سوهان روح و احساسم شدی.
قسم به اشک‌های هر شبم قسم به بغض‌های هر شبم
قسم به حال داغونم‌، به تنهاییم، که اگه نباشی نیستم...
زدی نابود کردی هرچیزی بینمون بود و حالا...
حالا با نبودنت چه کنم؟
کاش دلم و با دوستت دارم‌های دروغیت گرم نمی‌کردی؛ کاش غرورم‌ رو با خودخواهی‌های بی‌معنیت له نمی‌کردی.
کاش هیچ‌وقت من‌ رو تنهاتر از اینی که بودم نمی‌کردی...

***
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
( مرگ اول )

مرگ که ترسناک نیست... هست؟!
نه!
مرگ گرمه... یه گرما به دلنشینی گرم شدن چشم‌هات بعد از یک عمر زندگی و خستگی.
یه آرامش محض؛ یه مسکن.
دیگه نگران چیزی نیستی؛ نگران کسی نیستی.
دیگه نمی‌ترسی، دیگه سردت نمیشه.
چیزی برای از دست دادن نیست...
جایی برای خستگی نیست...

***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
( مرگ دوم )

دیگه زیر دوش حمام چشم‌هات بارونی نمی‌شن.
دیگه دیوارهای اتاق شاهد بی‌خوابی‌هات نیستن.
دیگه هندزفریت از شدت دلتنگی خیس نمیشه.
دیگه لبخند مصنوعی رو مهمون لب‌هات نمی‌کنی.
دیگه صدای شکستن از سمت چپ سی*ن*ه‌‌ات نمیاد.
دیگه شب دلگیر و صبح‌ها دلتنگ نیستی...
چون همیشه صبحه
دیگه بوی الکل بیمارستان نمی‌زنه زیر دلت و مضطرب نمی‌شی.
دیگه بوی سیگار عابر‌های خیابون قلبت رو مچاله نمی‌کنه.
دیگه نگران بیماری اطرافیانت نیستی.
نگرانِ نبودنشون.
چون تو دیگه نیستی...!

***
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
( مرگ سوم )

دلخور نمی‌شی از اینکه حواسشون بهت نیست.
دیگه استرس امتحان نداری، چون بزرگ‌ترین امتحان زندگیت رو پس دادی.
دیگه قرار نیست روز تولدت بغض کنی.
تهش دلتنگ می‌شی...
برای یه پیام شب بخیر ساده، شنیدن جمله دوستت دارم غافلگیر کردن بقیه، شنیدن صدای خنده‌هاشون از ته دل، در آغوش کشیدن بقیه موقع لرزیدن شونه‌هاشون، بوی غذاهای گرم موقع باز کردن در خونه، بوی کاغذ... ورق زدن کتاب.
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
( مرگ 4 )

طعم ترش لواشک‌های دربند، شیرینی بستنی‌های لواسان، تلخی قهوه‌های کافه، رطوبت جنگل‌های شمال، خنکی شن‌های ساحل، عطر بهار نارنج‌های شیراز، صدای برخورد امواج به صخره‌ها، شادی مردم قبل از سال تحویل، گرمای دست رفیقت تو یه روز سرد زمستونی...
مثل نگرانی شیرین اولین قرار بعد از مدت‌ها دلتنگی، خستگی راه رفتن طولانی بعد از یک روز گشتن تو نمایشگاه کتاب، قطرات بارون رو شیشه‌ی عصر پاییزی، سکوت روزهای برفی، برای دست‌های مادرت، برای حس ضربان قلب کسی، وقتی سرت روی سینشه، برای بوسیدن لپ یه نوزاد در حال خنده، صدای بلند آهنگ تو جاده، سرعت بالا، خرید یه خونه‌ی نو، بوی نویی ماشین، چیدن جهیزیه‌، شیرینی اولین پیامک واریز شدن حقوق، دراز کشیدن روی فرش خونه تنها، لرزیدن پنجره‌ها از شدت بلندی آهنگی که از باندها پخش میشه....
همین...

***
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
( حسرت )

کاش مال من بودی، سهم من از زندگی تاریکم بودی.
کاش گل اطلسی بودی، تا شب‌ها عطر دلنشینت رو نفس می‌کشیدم.
کاش مروارید گردنبندی بودی، تا لمس دست‌هات رو روی قلبم حس می‌کردم.
کاش سرخ لبی روی لب‌های من بودی، تا همیشه طعمت رو می‌چشیدم
....
اما کاش سنگ نبودی، که بزنی شیشه احساس من‌ رو بشکنی!
کاش صخره نبودی، تا من لحظه‌ای که باتمام امیدم سمتت پرواز می‌کردم من‌ رو پس بزنی!
کاش خورشیدی نبودی که منِ ماه دربدر دنبال تو باشم و تو از من فراری!
کاش تمام این کاش‌ها حسرت نمی‌شد...
 
موضوع نویسنده

ARMINA

سطح
4
 
منتقد ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
Dec
2,460
15,251
مدال‌ها
11
( سردرگم )

دیگه نمی‌دونم با دلتنگی چیکار کنم، با افسردگی چیکار کنم، باتنهایی چیکار کنم.
نمی‌دونم با خودم چیکار کنم؛ با بقیه... نمی‌دونم چطور تحمل کنم یا از کی بپرسم.
فقط خیره می‌شم و هیچی نمی‌خورم یا عصبانی می‌شم و هیچی نمی‌گم یا کلافه می‌شم و داد می‌زنم.
یه وقت‌هایی که فکر می‌کنم دیگه کارم با زندگی تموم شده دلم می‌خواد یه گوشه بشینم و اعتصاب کنم.
دوست دارم با خودم قرار بزارم که دیگه نخندم، حرف نزنم، توضیح ندم.
دلم می‌خواد سر از هیچی در نیارم.
می‌خوام همونی باشم که از دور بال بال زدن آدم‌ها واسه این زندگی مسخره رو نگاه می‌کنه
خیره و کنجکاو...

***
 
بالا پایین