جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته تکمیل شده ● مستر گاف اثر معصومه بخشی(آفل جور) ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کامل شده کاربران توسط Afeljor با نام ● مستر گاف اثر معصومه بخشی(آفل جور) ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,170 بازدید, 32 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کامل شده کاربران
نام موضوع ● مستر گاف اثر معصومه بخشی(آفل جور) ●
نویسنده موضوع Afeljor
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Afeljor
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
فصل دوم
«دوران بر مداری سرگردان»

از این رو دویدم در دل بی‌ سر و ته وجودم! خسته چنان شدم که نایی بر من نماند. سرگردان و در خود فسرده بودم نفس‌نفس زنان در گوشه‌ای نشستم که دیدم یکی را بر بالای سرم، لباسش چه زیبا اندازهٔ تنش بود و به آن می‌آمد! لبخندی به من زد و گفت:
- چرا سرگردانی؟ برو سوی مشرق دل، آن‌جا جایی گرمی برایت تدارک می‌بینند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ARMINA
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
وقتی به اندرون خود نگاه کردم نه مشرقی یافتم نه مغربی؛ به او غریدم:
- جایی که تو می‌گویی در من نیست اصلاً مگر وجود تو که پر از تهی است و در قید زمان و مکان نیست حالیش می‌شود مشرق که مکانی بیش نیست کجاست؟
خنده بود یا تمسخر برای من فرق نداشت تنها چیزی شنیدم که مرا از خود بی خود کرد و جان دوباره به من داد تا بدوم به سوی جایی که از همان ابتدا آنجا بودم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ARMINA
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
- او را دیده بودم؛ مردی که هیچ لباسی بر تنش نداشت. هزار بار تا مشرق رفت و برگشت بی‌شک که این راه را به خوبی از برست.
وقتی رسیدم دیدمش زانو زده و سر خم کرده در همان حالی که رهایش کرده بودم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ARMINA
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
زیر سرش رفتم و با عجز نالیدم:
- بیا من تکه‌ای از پیراهن به تو می‌دهم به جایش بگو که به کجا بروم!
امان، امان از دست خواب. او که خیال بیداری داشت و راهش را هم از بر بود چرا پس آمد سراغ من! آری که بی‌شک او دروغ گفت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ARMINA
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
- او دروغ نگفت این مرد راه را از بر بود اما راه هم برایش بن‌بست بود چرا که مشرق کسانی را راه می‌دهد که جامه حتی کم، بر تن داشته باشن سر که به بالا گرفتم کسی را دیدم که جامه تنش بلند و آراستهٔ تنش بود
- کجاست؟ مشرق کجاست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ARMINA
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
- راه دور و درازی‌ است بی شک تا به آن‌جا از سرما ریشه‌ات کنده می‌شود آری که جامه‌ات ناقص است و سرما امانت را می‌بُرد.
به درازای لباسش خیره شدم و اشاره‌ای کردم که بی‌شک پشیمان هم شدم!
- تو که لباست بلند است! گر تکه‌ای از آن به من دهی از جایت کم نمی‌شود، می‌شود؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ARMINA
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
لبخند مایوسی زد و گفت:
- آری کم می‌شود من بر این جامه چه زحمت‌ها که کشیدم! تو از همان ابتدا جمالی به تو تحفه شد که من نداشتم آدم‌های زیادی را از سر گذارندم و تکه‌تکه به خود افزودم.
با سر آن پیری‌ای را نشان داد که جامه‌اش هزارتای تن من بود. دستان یخ زده‌ام نای گرفتن آن تکه را نداشت اما چیزی که در سرم می‌گذشت قوتی شد تا به سویش روانه شوم. ردایش را به دستم گرفتم تا بلکه اندکی بر خود بیفزایم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ARMINA
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
فصل سوم
«گرگ دهن آلوده...»

همین که آمدم مرهمی شوم به جان خویش، خویش را چنان رنجاندم که چهار ستون بدنم لرزید. پیری با نگاه بدی خیره‌ام بود و من خمیده همچون آن مردک گدا که پیش چشمم خار و ذلیل آمده بود صد مرتبه بدتر به چشم آن مرد آمدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ARMINA
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
- برای چه دست بر دامن شدی؟ می‌خواهی بدون اجازه ببری!؟
زبانم را می‌گویی بندری می‌رفت چنان می‌لرزید که نگاه شوم پیری کمی نرم شد!
- ب... ببرم؟ چ... چرا!؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ARMINA
موضوع نویسنده

Afeljor

سطح
1
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Aug
369
3,983
مدال‌ها
3
- نمی‌دانم باید از خودت بپرسم!
حال چه خاکی بر سرم کنم با آن دهان سوخته و آش نخورده! دروغ می‌گفتم یک‌جور بد، راست بگویم طور دیگر بد!
- بگو و مرا علاف نکن!
آری باید بگویم راستش را؛ تا رها شوم از بند این گنه، شاید که رحمت تعالی وصف حال ما شد و ما را ازین رسوایی آزاد کرد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین