فایل شده ● یادت هست...؟ اثر دردانه عوض‌زاده ●

[دردانه]

خبر داری؟
از دلی که گریزان به همه‌جاست؟
در پی تو
در به در کوچه‌ها شد
اما نیافت خبری از تو

 

[دردانه]

خبر داری؟
چه بر من گذشت؟
تنها، غمگین، پشیمان.
و به انتظار
برای دیدن اویی که حرف میزد برایم از همه جا

 

[دردانه]

می‌دانی؟
آرزویم را می‌گویم.
من همانم؛
دختر تنهایی که می‌گفتی کافیست آرزو کنی تا برآورده کنم.
منتظرم!

 

[دردانه]

ندانستی!
که این‌ روزها دختر تنهای روی نیمکت به چه فکر می‌کند؟
به گفته‌ات:
- بدون تو عمری نمی‌خواهم.

 

[دردانه]

خبر داری؟
از تمنای دلم؛
نباشد روزی که حرف خود را عملی کنی.
چرا که من برگشتم تا برای باقی عمر کنارت باشم.

 

[دردانه]

کاش بدانی.
من هر روز می‌آیم.
به امیدی که باز بیایی،
روی همین نیمکت بنشینی،
و حرف بزنی از همه‌جا.


پایان
اردیبهشت ۱۴۰۳