- Feb
- 5,842
- 8,893
- مدالها
- 5
شنیدن این واقعاً خوب است. ممنون، ایان.
باشه، من شما دو نفر را تنها میگذارم، اما اگر
شما همیشه به چیزی نیاز داشتید، با من تماس بگیرید. اوه، بچهها زمانی که ماهیت متقابل دولتی قتلها شناخته شده و تبدیل به مورد آنها شود، FBI احتمالاً میخواهد با شما صحبت کند. اما روزی در دادگاه وجود نخواهد داشت، بنابراین میتوانید در این مورد راحت باشید.
کائلا گفت:
«از تماستان قدردانی میکنم، کارآگاه. متشکرم،"
وقتی Eames قطع شد، و خاموش شد ایان تلفن را تنظیم کرد.
کائلا روی شانه ایان خم شد و آهی کشید. «این یک تسکین بزرگ است. او برای همیشه زندانی شده است، نمیدانم که امشب میتوانم با دانستن این موضوع تمام شب را بخوابم.»
ایان پاسخ داد: "میدانم که میتوانیم."
" بیا بزن بریم بیرون. میخواهم بروم برقصم و بنوشم تا اسمم را فراموش کنم،
کائلا گفت: آیا بهترین دوستم به من کمک میکند تا با صدای بلند فریاد بزنم.
ایان خندید: "البته، فقط یادت باشد، فردا با آقای لی شروع میکنیم. اگر تو معتاد شدهای، هیچکَس را به جز خودت مقصر ندان.»
"من اهمیتی نمیدهم. ما جوان و زنده هستیم و میخواهم آن را جشن بگیرم.»
"خوب پس، بیا بریم جشن بگیریم."
* * *
در ندامتگاه ایالات متحده تحت کنترل دفتر فدرال در زندانهای لویسبورگ، پنسیلوانیا، ری الیاس اتکینز در سلول خود نشسته بود.
تخت، میز، چهارپایه، و ترکیب توالت/سینک، وجود داشت و همه به دیوار یا کف پیچ شده اند. در قفسهی بالای میز چند کتاب نگه داشت و یک دفترچه یادداشت و جدول و مداد ضخیم روی آن نشست.
با این حال، ری با مداد رنگیهایش مشغول بود. عکس روی دیوار را رنگی کرد و در حالی که این کار را می کرد برای خودش زمزمه کرد. «من میروم، آره، شما میتوانید دلار پایین خود را شرط بندی کنید. که در زمانی که تو مال من میشوی درست همانطور که باید خوب میشوم. بله، من قبلاً آن را برنامه ریزی کرده بودم... .» اشعار آهنگ شانیا تواین، «I’m Gonna Getcha Good!» بود.
آن طور که ری منظورشان بود نوشته نشده بود، اما نگهبانی که بیرون سلول گوش میداد،
موهای سیخ شده را روی بازوهایش احساس کرد.
به نگهبان همکارش زمزمه کرد: لعنتی. "من نمیدانم او به چه کسی فکر میکند اما من خوشحالم که او آنجا است و ما اینجا هستیم."
نگهبان دیگر در حالی که دراز کشیده بود پاسخ داد: "دیوانهها همیشه بدترین هستند."
کارتهای او "جین. این دو بسته دود است که الان به من بدهکاری.»
وقتی کارتها به هم ریخته و پخش میشد، کلمات ازنو از سلول اطراف بیرون رفتند.
"اوه، من میرم، خوبش میکنم. شما میتوانید دلار پایین خود را شرط بندی کنید،
به مرور زمان مال من خواهی شد… .”
پایان.
باشه، من شما دو نفر را تنها میگذارم، اما اگر
شما همیشه به چیزی نیاز داشتید، با من تماس بگیرید. اوه، بچهها زمانی که ماهیت متقابل دولتی قتلها شناخته شده و تبدیل به مورد آنها شود، FBI احتمالاً میخواهد با شما صحبت کند. اما روزی در دادگاه وجود نخواهد داشت، بنابراین میتوانید در این مورد راحت باشید.
کائلا گفت:
«از تماستان قدردانی میکنم، کارآگاه. متشکرم،"
وقتی Eames قطع شد، و خاموش شد ایان تلفن را تنظیم کرد.
کائلا روی شانه ایان خم شد و آهی کشید. «این یک تسکین بزرگ است. او برای همیشه زندانی شده است، نمیدانم که امشب میتوانم با دانستن این موضوع تمام شب را بخوابم.»
ایان پاسخ داد: "میدانم که میتوانیم."
" بیا بزن بریم بیرون. میخواهم بروم برقصم و بنوشم تا اسمم را فراموش کنم،
کائلا گفت: آیا بهترین دوستم به من کمک میکند تا با صدای بلند فریاد بزنم.
ایان خندید: "البته، فقط یادت باشد، فردا با آقای لی شروع میکنیم. اگر تو معتاد شدهای، هیچکَس را به جز خودت مقصر ندان.»
"من اهمیتی نمیدهم. ما جوان و زنده هستیم و میخواهم آن را جشن بگیرم.»
"خوب پس، بیا بریم جشن بگیریم."
* * *
در ندامتگاه ایالات متحده تحت کنترل دفتر فدرال در زندانهای لویسبورگ، پنسیلوانیا، ری الیاس اتکینز در سلول خود نشسته بود.
تخت، میز، چهارپایه، و ترکیب توالت/سینک، وجود داشت و همه به دیوار یا کف پیچ شده اند. در قفسهی بالای میز چند کتاب نگه داشت و یک دفترچه یادداشت و جدول و مداد ضخیم روی آن نشست.
با این حال، ری با مداد رنگیهایش مشغول بود. عکس روی دیوار را رنگی کرد و در حالی که این کار را می کرد برای خودش زمزمه کرد. «من میروم، آره، شما میتوانید دلار پایین خود را شرط بندی کنید. که در زمانی که تو مال من میشوی درست همانطور که باید خوب میشوم. بله، من قبلاً آن را برنامه ریزی کرده بودم... .» اشعار آهنگ شانیا تواین، «I’m Gonna Getcha Good!» بود.
آن طور که ری منظورشان بود نوشته نشده بود، اما نگهبانی که بیرون سلول گوش میداد،
موهای سیخ شده را روی بازوهایش احساس کرد.
به نگهبان همکارش زمزمه کرد: لعنتی. "من نمیدانم او به چه کسی فکر میکند اما من خوشحالم که او آنجا است و ما اینجا هستیم."
نگهبان دیگر در حالی که دراز کشیده بود پاسخ داد: "دیوانهها همیشه بدترین هستند."
کارتهای او "جین. این دو بسته دود است که الان به من بدهکاری.»
وقتی کارتها به هم ریخته و پخش میشد، کلمات ازنو از سلول اطراف بیرون رفتند.
"اوه، من میرم، خوبش میکنم. شما میتوانید دلار پایین خود را شرط بندی کنید،
به مرور زمان مال من خواهی شد… .”
پایان.
آخرین ویرایش: