@سادات.نام اثر: پسرک و آهو
نویسنده: امیر محمد
ژانر: داستان تخیلی،داستانک
خلاصه: پسری میخوابد و خواب آهویی میبیند که زخمی است و به او کمک میکند و در خواب میبیند یک گوی دارد اما وقتی بیدار می شود....... .
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!@سادات.نام اثر: پسرک و آهو
نویسنده: امیر محمد
ژانر: داستان تخیلی،داستانک
خلاصه: پسری میخوابد و خواب آهویی میبیند که زخمی است و به او کمک میکند و در خواب میبیند یک گوی دارد اما وقتی بیدار می شود....... .
@- سپید خون؛نام اثر:آوای مرگ
نویسنده:نوال
ژانر:عاشقانه ، تخیلی
خلاصه:
اِلای دختری که بدون اطلاع به حقایق آن روستای خونین ، پا به اونجا میزاره و پی به حقیقت های مخفی در مورد خودش و این جهان
می برد.اطرافش پر از موجودات عجیب و افسانه ای میشود. برای زنده ماندن باید بجنگد و در این بین قلبش در گیر عشقی ممنوعه میشود.....
@KahKeshan (:نام اثر:سرخرو
نویسنده:tannaz
ژانر:عاشقانه،اجتماعی،تراژدی
خلاصه:در اتاقی که مملو از آدم بود،تنها مجذوب یک نفر شد،دخترکی رو به روی تابلوی ماه سرخ ایستاده بود و با چشمانش جای به جای آن را کنکاش میکرد،به نظر میآمد از آن تابلو خوشش آمده،خیلی زیاد.سنگینی نگاهش را حس کرد،چشمانش را از آن تابلو گرفت و نگاهشان در هم گره خورد،به محض دیدن دخترک صدایی در سرش پیچید:سرخ رو!
@F.S.Kaنام اثر: مائل(شاهزاده خانم)
نویسنده: فاطمه سلمانی
ژانر: ترسناک، عاشقانه، تاریخی
خلاصه:
زنده ماندن شرطیست بزرگ برای پایدار ماندن در کاخِ پرابهت اعضای سلطنتی که شامل هر کسی نمیشود، آن هم برای مائلی(شاهزاده خانمی) که در مترکه افکارش فرسوده شده و احساسعمیق عشق او را فرا گرفته و دیگر نای تطبیقی ندارد و به جای دورتری از افکارش رانده میشود که روزی بختک به جان دیگران خواهد انداخت و... .
@SHAHDOKHT (:
@SHAHDOKHT (:
@KahKeshan (:نام: ریسمان
ژانر: عاشقانه
خلاصه:
چهرهای پررنگ در صنعتِ مُد اروپا، با سقوط از جایگاه خود، پس از مدتها بر میگردد. ماریا بر میگردد تا بلند شود، آمده است تا به هر چیزی برای بلند شدن چنگ بزند!
او برای بازگشت به اروپا تمام پلهای پشت سر خود را از بین میبَرد و آواری از عشق و نفرت بر جای میگذارد!
@DELARAMسلام
نام اثر : دست آویز
نویسنده: ستایش گودرزی
ژانر: ماجراجویی. تراژدی. عاشقانه
خلاصه:
من، من اشتباه کردم، فقط میخواستم رها شوم. شا یدهم، خودم را اثبات کنم. اما راه اشتباه را در نظر گرفتم، برای من بیتجربه قدم بزرگی بود. شایدهم پله بزرگی. چون برای کسی تمام عمر ترسیده، بیش از حد بالا رفتن خطایی بزرگ است. مرا بیحدی ام و از صفر به صد رسیدن نابود کرد. من... از این قدم بزرگ زندگیام را باختم...
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک