@-Aurora-نام اثر:در پرتوی آرامش
نویسنده: اسرا
ژانر: عاشقانه،پلیسی، معمایی
خلاصه: هانا، دختری دورگه ای که پدرش ایرانی و مادرش آلمانی است، او همراه پدرش به ایران می آیند، اما دوروز بعداز اقامتشان، پدرش به طرز مشکوکی کشته میشود و...
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!@-Aurora-نام اثر:در پرتوی آرامش
نویسنده: اسرا
ژانر: عاشقانه،پلیسی، معمایی
خلاصه: هانا، دختری دورگه ای که پدرش ایرانی و مادرش آلمانی است، او همراه پدرش به ایران می آیند، اما دوروز بعداز اقامتشان، پدرش به طرز مشکوکی کشته میشود و...
@Rasha.Sنام رمان:از من تا او
نام نویسنده:*aram*
ژانر:عاشقانه
خلاصه:ماهی دختر پرورشگاهی که باید از پرورشگاه بیرون بره، از پرورشگاه بیرون میره و در به در کار، اما به یک دختر تنها که تحصیلاتش دیپلمه کار میدن، تا اینکه به عنوان آبدارچی توی شرکت مروارید خانم زنی مغرور و سرد استخدام میشه و این استخدام اون رو با پسر مروارید آشنا میکنه، آشنایی که...
@KahKeshan (:نام رمان: ساحرهها
نام نویسنده: دیاناس
ژانر: فانتزی، عاشقانه
خلاصه: با مرگ شاه فرانسیس، به دست مادرش، ظلم و فساد جامعه را فرا میگیرد و مرگ جادوگران، کشور را به تباهی نزدیک میکند. با گذشت چندین سال و سرانجام با ظهور ساحران جوان، اوضاع دستخوش تغییراتی میشود.
@🌱YASNA.B🐢نام رمان: فانتوم
نام نویسنده: دیاناس
ژانر: عاشقانه، درام
خلاصه:
گذشته نمک میشود روی زخم، گریبان میگیرد از جنس خفگی، فکر اشغال میکند به شکلی طولانی و شبحگونه وارد ذهن میشود، میچرخد، میخندد، همه چیز را به هم میریزد و میرود. تو میمانی و این به هم ریختگی. و حال، گذشتهای که قدم به میدان میگذارد، زنده میشود و اینبار به قصد ویرانی پا پیش میگذارد؛ شاید!
@DELARAMنام اثر: بانوش آتش ، آقایِ یخ !
نویسنده: نگار قربانی
ژانر: عاشقانه ، انتقامی ، معمایی
خلاصه: دو ک.س ، انتقام جویانه .. غافل از اینکه هیچ چیز آنگونه نیست ! تقدیر چه سرنوشتی برایِ آنها رقم خواهد زد ؟
@SHAHSANAM (:نام اثر : بوی خاطرات تو
نویسنده : النا عباسپور
ژانر : احساسی ، عاشقانه ، معمایی
خلاصه : " نیلا کیان " با خبر ناگهانی و مشکوک مرگ همسرش " سورن بزرگمهر " به دنبال دلیل اصلی مرگ او می رود و در این بین متوجه حقایقی می شود که زندگی را به او برمی گرداند ...
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک