مشاعره مشاعره حرف " چ "

[amir mohamad]

چشم من در ره این قافله راه بماند

تا به گوش دلم آواز درا باز آمد

چشمِ روشن می‌دهد از کف دلِ بی‌تاب را
صفحهٔ آیینه بال و پر شود سیماب را

از علایق نیست پروایی دلِ بی‌تاب را
هیچ دامی مانع از جولان نگردد آب را

 

[آراد]

چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم

برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی

 

[amir mohamad]

چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم

برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی

چون حباب آیینهٔ مااز خموشی روشن‌است
لب به هم بستن چراغ عافیت را روغن است

یاد آزادی‌ست گلزار اسیران قفس
زندگی‌گر عشرتی دارد امید مردن است‌،

 

[آراد]

چون حباب آیینهٔ مااز خموشی روشن‌است
لب به هم بستن چراغ عافیت را روغن است

یاد آزادی‌ست گلزار اسیران قفس
زندگی‌گر عشرتی دارد امید مردن است‌،

چه شدن آن طره پیوند دل و جان که دگر

دل بشکسته عاشق ننوازد به نسیم

 

[amir mohamad]

چه شدن آن طره پیوند دل و جان که دگر

دل بشکسته عاشق ننوازد به نسیم

چشم اگر پوشیده باشد،دل نمی گردد سیاه

بیشتر تاریکی این خانه از دام است و بس

 

[آراد]

چشم اگر پوشیده باشد،دل نمی گردد سیاه

بیشتر تاریکی این خانه از دام است و بس

چنین دور از خویش و بیگانه گشتم

که افتاد با تو مرا آشنایی

 

[amir mohamad]

چنین دور از خویش و بیگانه گشتم

که افتاد با تو مرا آشنایی

چو عشق بر دوجهان حرف اتحاد نوشت
چه فرق از حرم کعبه تا حریم کنشت

بر این صحیفه مکش خط اعتراض که نیست
بجز نگاشته یک قلم چه خوب و چه زشت

 

[آراد]

چو عشق بر دوجهان حرف اتحاد نوشت
چه فرق از حرم کعبه تا حریم کنشت

بر این صحیفه مکش خط اعتراض که نیست
بجز نگاشته یک قلم چه خوب و چه زشت

چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن

که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

 

[amir mohamad]

چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن

که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

چو حل نمیشود به سخن مشکلات عشق
در حیرتم که فایده قیل و قال چیست

 

[آراد]

چو حل نمیشود به سخن مشکلات عشق
در حیرتم که فایده قیل و قال چیست

چنین دور از خویش و بیگانه گشتم

که افتاد با تو مرا آشنایی