- Apr
- 147
- 685
- مدالها
- 2
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم
چون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم
یک حمله مردانه مستانه بکردیم
تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم
اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم
چون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم
یک حمله مردانه مستانه بکردیم
تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم
مدح غم را از زمین و آسمان آموختممن و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
اینقدر صبر به عاشق نسپرده است کسی
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از منِ مسـ*ـتمدح غم را از زمین و آسمان آموختم
جان به کف دارم ولی دیگر نباشی بهتر است
من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشامطلب طاعت و پیمان و صلاح از منِ مسـ*ـت
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
مباش غره به علم و عمل، فقیه! مداممَرا دیوانهکن امشَب، دِلم دیدار میخواهد
تو را سرمَست از آهنگ ِعشق اینبار میخواهد
بِخوان آواز کن این جملهرا: مَن دوستَت دارم
که امشَب از لَبانِ تو، دِلم تِکرار میخواهد
می خواهمت دیوانه ! می فهمیمباش غره به علم و عمل، فقیه! مدام
که هیچکس ز قضای خدای جان نبرد
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک