جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

رها شده ● ژرفا از شیرین حاتمی●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته فرهنگ و ادب توسط شَکَت؛ با نام ● ژرفا از شیرین حاتمی● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,462 بازدید, 45 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته فرهنگ و ادب
نام موضوع ● ژرفا از شیرین حاتمی●
نویسنده موضوع شَکَت؛
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شَکَت؛
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,019
29,278
مدال‌ها
2
همانند خورشید می‌درخشی.
چون زیبا هستی می‌درخشی،
چون تنها امید این دلِ خسته‌ هستی،
چون تنها چاره‌ی این دلِ تنها هستی،
ای خورشید دوران، بر من بتاب.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,019
29,278
مدال‌ها
2
شب که می‌آید،
دلم هوایت را می‌کند، هوای چشمانت را می‌کند.
دلم می‌خواهد جایی در حوالی چشمانت پرسه بزنم. جایی در همان نزدیکی‌ها، در چشمانی که مانندش را ندیدم، در نگاهی که دوست می‌دارم هزاران بار غرقش شوم.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,019
29,278
مدال‌ها
2
و باز هم در پستوی سکوتم نشسته‌ام.
در خرابه‌ای که حتی در رویا هم نمی‌دیدم. در خرابه‌ای که نه بوی تو را و نه هوای تو را دارد، خرابه‌ای که پر از سکوت، پر از حس نبودن، پر از شکنجه‌های روز‌های بی‌تو است.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,019
29,278
مدال‌ها
2
بیا و با این غم دیده، با این منی که سر به مهر سکوت گذاشته‌ام،
با این دلِ تنگ، مقدمه‌ای بنویس، بیا تا غم دوری‌ات را هموار کنم.
نه گل‌های شمعدانی در غمت طاقت دارند.
نه ابر بهاران، نه خورشید می‌تواند طلوع کند.
چه کسی می‌دانست در نبود تو، دنیا این‌گونه خواهد شد.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,019
29,278
مدال‌ها
2
من هنگامی که دلم هوایت را می‌کند.
به هر دری می‌زنم، به هر جایی سر می‌کشم.
از هر جایی نمایان می‌شوم.
حتی شده شب‌ها به خوابت می‌آیم، تا دلم کمتر هوایی شود.
تا خسته‌تر از این، که کنون هستم نباشم.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,019
29,278
مدال‌ها
2
و من همانی هستم... .
که باز هم در طلوع صبح، در سکوت چشمه ساران، در پستوی خاطرات، در کنار رودخانه‌ی بی‌پایان و در زیر درخت پیر کهن‌‌سالی که سال‌های درازی‌ست که آن‌جاست، در همان نزدیکی درست روبه‌روی همان حوض کوچک امّا افسوس که کسی او را نمی‌بیند.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,019
29,278
مدال‌ها
2
می‌دانی جدایی چیست؟
آن را چه‌گونه تعریف می‌کنند؟
جدایی تنها سکوت در صدای سوت قطار نیست،
جدایی تنها چمدان‌های بسته نیست،
جدایی یعنی دل‌های شکسته،
جدایی یعنی مردم رنج دیده،
جدایی یعنی هر آنچه که نه من می‌دانم و نه تو می‌دانی
شاید جدایی، کلمه‌ی پیچیده‌تری از درک و فهم من است.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,019
29,278
مدال‌ها
2
به روی مهربانِ تو، ستاره‌ها هر شب سوسو می‌زنند
و این را هیچ چشمی غیر از چشمان من نمی‌بیند.
هیچ کسی سوسوی آن چشمان رازآلود را نمی‌داند.
به‌غیر از من چه کسی خواهد دانست، که در آن ستاره‌های سوسو زن چه می‌گذرد!
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,019
29,278
مدال‌ها
2
گاه باید با درد‌هایم هم قناعت کنم.
وقتی می‌دانم درمان ندارم.
گاه قناعت سخت می‌شود.
امّا زمانی که چاره‌ای ندارم چه کنم؟
پس با درد قناعت می‌کنم، چرا که درمان نمی‌یابم!
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,019
29,278
مدال‌ها
2
شده است با تمام شور و شوق و جوانی احساس پیری کنید؟
من با تمام شور و شوق جوانی‌ام احساس همان پیرزنی را دارم، که در شبِ سردِ برفی، کنار پنجره‌ای نشسته است و به دانه‌های ریز و درشت برف خیره شده و چای می‌نوشد.
چای گرم است امّا بیرون سرد و طوفانی‌ست.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین