جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

رها شده ● ژرفا از شیرین حاتمی●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته فرهنگ و ادب توسط شَکَت؛ با نام ● ژرفا از شیرین حاتمی● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,581 بازدید, 45 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته فرهنگ و ادب
نام موضوع ● ژرفا از شیرین حاتمی●
نویسنده موضوع شَکَت؛
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شَکَت؛
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
می‌دانی علت کوچ پرستو‌ها چیست؟
فراق است!
پرستوها از فراق یار کوچ می‌کنند.
به هر دیاری می‌روند.
هر جایی ساکن می‌شوند.
به هر چیزی چنگ می‌زنند،
امّا فراق یار آن‌قدر دشوار است،
که نمی‌توانند در یک‌جا ساکن شوند.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
نه لیلی بوده‌ام که درد مجنون را احساس کنم
و نه شیرین بوده‌ام که فرهاد برایم کوه کنی کند.
من خودم بوده‌ام.
شاید برای همین است، که گذر هیچ فرهاد و هیچ مجنونی را ندیده‌ام.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
شاید باید نگران زخم‌های تازه نباشیم.
شاید باید نگران زخم‌های کهنه هم نباشیم.
چرا که که نور، درست از محل همین زخم‌ها و همین شکاف‌ها وارد قلب‌مان می‌شود.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
دلم هوای همان فنجان‌های چای را کرده است.
همان‌ها که صبح‌ها دم می‌کردی
و عطرش در تمام خانه می‌پیچید.
دلم هوای همان دست‌هایت را کرده است،
که چروک‌هایش هم برایم زیبا بود.
دلم باز هم هوای، فنجانِ چایِ داغِ صبحت را کرده است.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
شاید باید از انسان‌های بد نترسید.
شاید باید از انسان‌هایی ترسید، که ادعای خوبی می‌کنند.
آن‌ها ترسناک هستند.
ترسناک‌تر از ترسناک چه می‌شود؟
همان که تو گمان می‌کنی.
آری، همان می‌شود.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
من نه در پیچ و تاب موهایت گم گشته‌ام
و نه در چشمان تیره‌ات غرق شده‌ام.
من تنها در مژگانت گم گشته‌ام.
همان جایی، که حتی زمان هم نتوانست تو را از یادم ببرد.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
گفته بودم یادم تو را فراموش،
امّا افسوس که یادم تو را فراموش نخواهد کرد
و نبودت را با تک‌تک واژه‌ها خواهد خواند.
آن‌قدر بلند، که حتی یادهای دیگر هم فراموشت نکنند.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
بابونه... !
تنها نامی است که می‌توانم برایت بگذارم.
همان‌قدر پاک، همان‌قدر زلال، همان‌قدر آرام و سکوتِ معصومیت، همه با هم تو هستی.
پس تو بابونه‌ای هستی، که در پیچ و تاب روزگار گم کرده‌ام.
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
نه زمان می‌تواند مرا به عقب برگرداند،
نه ماشین‌های زمان می‌توانند.
زمانی که روحم نمی‌خواهد،
هیچ‌چیز نمی‌تواند مرا به عقب برگرداند.
هیچ‌چیز نمی‌تواند... !
 
موضوع نویسنده

شَکَت؛

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
May
3,018
29,074
مدال‌ها
2
دلم عجیب هوایی شده است.
هوای آن روزها... عجیب دلم را به درد آورده است.
دلم هوای آن روزها را می‌خواهد. همان ثانیه‌ها امّا افسوس که آن ثانیه‌ها باز نمی‌گردند یا شاید آن‌قدر دیر باز گردند که با خاکسترم خداحافظی کنند.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین