- Apr
- 75
- 878
- مدالها
- 2
درس چیزیه که ازش محروم بودم، اما به لطف پدرم که بهم آموزش داد بلد بودم ولی فکر نمیکنم درسهای اینجا مثل دنیای خودم باشه! با هیجان گفتم:
- آره!
با بیحوصلگی گفت:
- تجربی چی میدونی چیه؟
تجربه میدونم چیه ولی تا حالا تجربی نشنیدم، با کنجکاوی گفتم:
- نه، چیه؟
نفس کلافهای کشید و گفت:
- ببین ما دوازده سال میشینیم عین سگ، و البته مجبوری درس میخونیم. بعد از شش سال اول کتب درسی از شیش تا یا نه تا میپره به چهارده تا! بعد از سه سال ما یک رشته یعنی یک موضوع یا یه جورایی میشه گفت یکی از کتابا رو انتخاب میکنیم تا بیشتر ازش درس بخونیم بعد از سه سال از اون درس یه امتحان می گیرن امتحان میدونی چیه؟
البته من امتحان های زیادی تو زندگیم داشتم چه درسی چه غیر درسی! بهش گفتم:
- آره!
پسره ادامه داد و گفت:
- به اون امتحان آخریه میگن کنکور حالا تو علوم تجربی که یکی از اون رشته هاست رو خوندی!
یه جورایی فهمیدم چی گفت. بهش گفتم:
- یعنی من الان بیست روز وقت دارم درسهای ۱۲ سال رو بخونم؟!
پسره کلافه گفت:
- آره
من همیشه درس خوندن رو دوست داشتم، تکنولوژیستا بهم لطف کرده بود و سطح هوش و حافظم رو بالا برده بود! یعنی الان هرچی رو بخونم میتونم حفظ کنم! البته یاد نمیگیرم فقط حفظ میکنم! رو بهش با هیچان گفتم:
- واقعا؟ خب مشکلی ندارم من عاشق درس خوندنم البته وقتش یکم کمه ولی مشکلی نداره حالا کتابها کجان؟
پسره با چهرهای متعجب گفت :
- یه کم؟ لیلی تو فراموشی نگرفتی کلا عوض شدی اولش فکر کردم بخاطر اینکه کنکور ندی خودت رو به فراموشی زدی بعد الان میخوای کنکور بدی؟!
بهش گفتم:
- آره مگه نمیتونم؟
پسره گفت:
- میذارن ولی فکر نکنم بتونی مطالبش خیلی زیاده! تو یا هیچ کَس دیگهای نمیتونه درس دوازده سال رو توی بیست روز بخونه!
اگه انسان عادی بودم شاید! ولی من که عادی نیستم، من متفاوت و خاصم! بهش گفتم:
- مشکلی نداره.
- آره!
با بیحوصلگی گفت:
- تجربی چی میدونی چیه؟
تجربه میدونم چیه ولی تا حالا تجربی نشنیدم، با کنجکاوی گفتم:
- نه، چیه؟
نفس کلافهای کشید و گفت:
- ببین ما دوازده سال میشینیم عین سگ، و البته مجبوری درس میخونیم. بعد از شش سال اول کتب درسی از شیش تا یا نه تا میپره به چهارده تا! بعد از سه سال ما یک رشته یعنی یک موضوع یا یه جورایی میشه گفت یکی از کتابا رو انتخاب میکنیم تا بیشتر ازش درس بخونیم بعد از سه سال از اون درس یه امتحان می گیرن امتحان میدونی چیه؟
البته من امتحان های زیادی تو زندگیم داشتم چه درسی چه غیر درسی! بهش گفتم:
- آره!
پسره ادامه داد و گفت:
- به اون امتحان آخریه میگن کنکور حالا تو علوم تجربی که یکی از اون رشته هاست رو خوندی!
یه جورایی فهمیدم چی گفت. بهش گفتم:
- یعنی من الان بیست روز وقت دارم درسهای ۱۲ سال رو بخونم؟!
پسره کلافه گفت:
- آره
من همیشه درس خوندن رو دوست داشتم، تکنولوژیستا بهم لطف کرده بود و سطح هوش و حافظم رو بالا برده بود! یعنی الان هرچی رو بخونم میتونم حفظ کنم! البته یاد نمیگیرم فقط حفظ میکنم! رو بهش با هیچان گفتم:
- واقعا؟ خب مشکلی ندارم من عاشق درس خوندنم البته وقتش یکم کمه ولی مشکلی نداره حالا کتابها کجان؟
پسره با چهرهای متعجب گفت :
- یه کم؟ لیلی تو فراموشی نگرفتی کلا عوض شدی اولش فکر کردم بخاطر اینکه کنکور ندی خودت رو به فراموشی زدی بعد الان میخوای کنکور بدی؟!
بهش گفتم:
- آره مگه نمیتونم؟
پسره گفت:
- میذارن ولی فکر نکنم بتونی مطالبش خیلی زیاده! تو یا هیچ کَس دیگهای نمیتونه درس دوازده سال رو توی بیست روز بخونه!
اگه انسان عادی بودم شاید! ولی من که عادی نیستم، من متفاوت و خاصم! بهش گفتم:
- مشکلی نداره.
آخرین ویرایش: