- Jun
- 349
- 7,206
- مدالها
- 2
از کنار تابلوهای خاکخورده و نیمهسالم راهنمایی و رانندگی و ساختمانهای مخروب و آتشگرفته با سرعت عبور میکنم. در حین حرکت مدام نگاهی به اطراف و پشت سرم میاندازم. در تاریکی که اطرافم را تسخیر کردهاست، جسم نیمهجان و زخمی با حالتی شکسته و ایستاده در مقابل چشمانم قرار میگیرد. برای مدت کوتاهی، چهرهی خشن، خونین و نیمهاسکلتیاش را در زیر چرک و کثیفی میتوانم مشاهده کنم. تپش قلبم برای مدتی میایستد و درد شدیدی را در سی*ن*هام احساس میکنم. هین بلندی میکشم و با عجله موتور را به سمت چپ هدایت میکنم و با عبور از کنار آن شخص عجیب از برخورد کردنم به او جلوگیری میکنم. با زحمت و اضطراب زیادی هدایت موتور را در دست میگیرم و مانع برخورد آن به ماشینها و کامیونهای زنگزده و آتش گرفته دور و اطرافم میشوم. صدای غرشهای شکارچی و همنوعانش از دور، ترس و وحشتم را بیشتر و همراه با صدای پیدرپی رعد و برق آتش دلهرهام را دو چندان میکند. در تاریکی و در حین رانندگی به اطرافم نگاهی میاندازم. اغلب تیرهای برق به طرز عجیبی کج شدهاند، تعدادی بر روی ماشینها، کامیونهای خرد شده و بالگرد سوخته و تعداد دیگر بر روی زمین و جاده ترکخورده شهر و یا بدنه زخمی ساختمانها و اجساد غرق در خون سقوط کردهاند و شکستگی و زنگزدگی سرتا پای آنها را تسخیر کردهاست. چشمانم را از تیرهای چراغ برق میدزدم و به مسیرم ادامه میدهم. با نگاهی به روبهرویم با سرعت ترمز میکنم و سر جایم میایستم، صدای جیغمانند ترمز و سابیدگی لاستیک موتور بر روی جاده سیاه و ترکخورده در پرده گوشم طنین میاندازد و اعصابم را کمی خرد میکند. تعداد زیادی ماشین، کامیون فرسوده به همراه تانکها و نفربرهای زرهی سوخته و آتشگرفته مسیرم را به صورت کامل مسدود کردهاست. تیرهای درب و داغان چراغ برق بر روی تعدادی از آنها سقوط کرده و آتش بزرگی چهره تاریکی را کمی از اطرافم زدوده است. با ترس و نگرانی شدیدی آب دهانم را قورت میدهم، سپس با نگاهی به اطرافم موتور را به سمت جاده ترکخوردهای که در طرف راستم قرار دارد هدایت میکنم و با سرعت مسیر جاده را در پیش میگیرم. در حین حرکت از کنار مغازهها و سوپرمارکتهای آتشگرفته و غارت شدهای عبور میکنم. سایههای سیاهرنگی از دور به طرف محل نامشخصی اشیای آتشینی را پرتاب میکنند. با نزدیک شدنم به آنها چهره انسانهایی سر تا پا مسلح و اسلحه به دست با لباس و شلوارهای سیاهرنگی شبیه به لباس و شلوار آن مرد و پسر نوجوانی که کشتم در مقابل چشمانم قرار میگیرد. آنها به محض دیدن من با عصبانیت اسلحههای خود را به سمتم نشانه میگیرند و بیرحمانه به طرفم شلیک میکنند. در حین این کار مدام جملات عجیبی را با صدای بلندی به زبان میآورند:
- ما... پا... نیم... .
نمیتوانم از جملات عجیبی که میگویند، چیزی سر در بیاورم. یکی از آنها در حالی که بر روی تانک سوخته و درب و داغانی ایستاده و تیر هوایی میزند با بلندگوی فرسوده و خاکخورده بزرگی بلند فریاد میکشد:
- زندهباد ملکه!... زنده باد ملکه! مرگ بر... .
ناگهان گلولهای به سرش شلیک و او را از روی تانک فرسوده به پایین میاندازد. گلولهها از دور مدام به دور و اطرافم شلیک میشوند. با عجله مسیر جاده را به طرف مسیر دیگری تغییر میدهم. با سرعت بیشتری حرکت میکنم و از آنها دور میشوم. در حین این اتفاق ماشین مخروبهای در مقابل چشمانم قرار میگیرد. موتور را با سرعت به سمت راست هدایت میکنم، از مسیر کمی منحرف میشوم اما با زحمت هدایت موتور را در دست میگیرم و از منحرف شدنش جلوگیری میکنم. قلبم با سرعت و شدت زیادی میتپد، اضطراب و ترس شدیدی به جانم افتاده و پیشانیام خیس عرق شدهاست. با احتیاط و با سرعت از کنار ماشینهای شکسته و موتورها و کامیونهای درب و داغان عبور میکنم. خزههای سبزرنگ، همهجای بدنه ساختمانها و مغازههای آتشگرفته را تسخیر کردهاست... .
- ما... پا... نیم... .
نمیتوانم از جملات عجیبی که میگویند، چیزی سر در بیاورم. یکی از آنها در حالی که بر روی تانک سوخته و درب و داغانی ایستاده و تیر هوایی میزند با بلندگوی فرسوده و خاکخورده بزرگی بلند فریاد میکشد:
- زندهباد ملکه!... زنده باد ملکه! مرگ بر... .
ناگهان گلولهای به سرش شلیک و او را از روی تانک فرسوده به پایین میاندازد. گلولهها از دور مدام به دور و اطرافم شلیک میشوند. با عجله مسیر جاده را به طرف مسیر دیگری تغییر میدهم. با سرعت بیشتری حرکت میکنم و از آنها دور میشوم. در حین این اتفاق ماشین مخروبهای در مقابل چشمانم قرار میگیرد. موتور را با سرعت به سمت راست هدایت میکنم، از مسیر کمی منحرف میشوم اما با زحمت هدایت موتور را در دست میگیرم و از منحرف شدنش جلوگیری میکنم. قلبم با سرعت و شدت زیادی میتپد، اضطراب و ترس شدیدی به جانم افتاده و پیشانیام خیس عرق شدهاست. با احتیاط و با سرعت از کنار ماشینهای شکسته و موتورها و کامیونهای درب و داغان عبور میکنم. خزههای سبزرنگ، همهجای بدنه ساختمانها و مغازههای آتشگرفته را تسخیر کردهاست... .
آخرین ویرایش توسط مدیر: