- Nov
- 2,476
- 37,997
- مدالها
- 5
نزدیک شدم به فریدون و حواسم به سهراب بود که داره مثله دیوونه ها نگام میکنه... آخه این پسر با اون همه مال و اموال به چه چیز من چشم دوخته؟
- فری! خفه... ساکت! من با، بابا صحبت کردم دیگه تو چی می گی ؟
سهراب منو کشید سمت خودش و گفت:
سهراب: بسه دیگه فرانک! چرا قبول نمی کنی؟
با تمام قدرت به سمت جلو هولش دادم و خیلی قلبم شکست! نمی دونم... حس غریبی دارم!
- ای بابا! سهراب تورو کجای دلم بزارم من؟ چرا باید قبول کنم وقتی نیست! من آدمی رو که دو روز دیدم چجوری باورش کنم؟ چجوری بهش عشق بورزم؟ بعدشم! آقا سهراب من دختری نیستم که قلبمو دو دستی تقدیم کسی کنم... شیر فهم شدی؟
فریدون فهمید که من الان پسر مردمو میزنم له و لورده می کنم منو کشید عقب و به یکی از همسایه ها سلام کرد و گفت:
فریدون: مخلص حاجی! ببخشید مزاحم شدیم...
حاجی یک نگاهی به ما کرد و گفت:
حاجی: استغفرالله...
منم پوزخند زدم و گفتم:
- حاجی چطوری؟ امر به معروف میخواین کنید جسارتا؟
سری تکان داد و رفت و دائم می گفت استغفرالله توبه! منم غش غش خندیدم و گفتم:
- فری! خفه... ساکت! من با، بابا صحبت کردم دیگه تو چی می گی ؟
سهراب منو کشید سمت خودش و گفت:
سهراب: بسه دیگه فرانک! چرا قبول نمی کنی؟
با تمام قدرت به سمت جلو هولش دادم و خیلی قلبم شکست! نمی دونم... حس غریبی دارم!
- ای بابا! سهراب تورو کجای دلم بزارم من؟ چرا باید قبول کنم وقتی نیست! من آدمی رو که دو روز دیدم چجوری باورش کنم؟ چجوری بهش عشق بورزم؟ بعدشم! آقا سهراب من دختری نیستم که قلبمو دو دستی تقدیم کسی کنم... شیر فهم شدی؟
فریدون فهمید که من الان پسر مردمو میزنم له و لورده می کنم منو کشید عقب و به یکی از همسایه ها سلام کرد و گفت:
فریدون: مخلص حاجی! ببخشید مزاحم شدیم...
حاجی یک نگاهی به ما کرد و گفت:
حاجی: استغفرالله...
منم پوزخند زدم و گفتم:
- حاجی چطوری؟ امر به معروف میخواین کنید جسارتا؟
سری تکان داد و رفت و دائم می گفت استغفرالله توبه! منم غش غش خندیدم و گفتم: