- Nov
- 2,476
- 37,997
- مدالها
- 5
مامان: ببین کی حرف از زشتی میزنه!
مژده: خاله گوشی رو روی بلندگو گذاشتم میشنوه صداتون رو.
از حرص زیاد ناخن های نازنینم رو شکستم!
مامان: فریدون! نمیای؟
فریدون: خوب مادر من چندبار بگم پیش دامادمون هستم.
چی؟ باز شروع شد! باز حرف های مفت باز هم رژه رفتن روی این مغز من شروع شد!
- فری! به قرآن کریم... مجید! اصلا هرچی میام لهت می کنم ها، تو که با کتک های من آشنایی داری نه؟
مژده برای من چشم گنده می کرد هی و منم محلش ندادم، تیریپ قهر گرفته بودم!
فریدون: آبجی! من که می دونم نگران سهرابی عزیزم... قول می دم صحیح و سالم بیارمش پیشت! اوکی؟
- فری!
مژده: داد نزن سر عشقم!
- تو یکی دهنت رو ببند... .
پریدم روی موهای مژده و گیس و گیس کشی شد.
مامان: فری برو بعدا زنگ میزنم مامان من برم جداشون کنم!
فریدون: دیوونه ها! نکشین همدیگه رو.
مژده: عشقم... به بابام زنگ بزن باشه؟ آی فرانک ولم کن!
فریدون: چشم نفسم زنگ می زنم مراقب باش نکشتت فرانک... می بوسمت!
- غلط کردی ببوسیش فریدون!
می دونستم مامانم روی مبل ها حساسه ولی قشنگ گند زدم به مبل ها... .
مامان گوشی رو قطع کرد و اومد ما دوتا رو جدا کرد از همدیگه و گفت:
مامان: آخه خجالت هم خوب چیزیه خرس های گنده! پاشو فرانک به سهراب زنگ بزن.
اوف... چه گیری دادند به من آخه!
- ولم کن مامان! به من چه سهراب چه مرگشه؟
مژده نیشگونم کند و گفت:
مژده: از روی من بلند شو آشغال!
محکم پس کلش زدم و از روی شکمش بلند شدم!
- حقت بود... .
مامان: فرانک! زنگ می زنی یا نه؟
دیگه داد زدم!
- نه! مامان، نه!
مژده خیلی ریلکس نشتس رو مبل و خودش و موهای مسخرش رو مرتب کرد و گفت:
مژده: خاله جون مگه این فرانک اصلا حالیشه؟ لیاقت نداری دختری به خدا سهراب با اون تیپ! با اون همه ثروت و جنتلمنی این فرانک چه می فهمه بابا؟
مامان با بی خیالی تلویزیون رو روشن کرد و منم از روی مبل بلند شدم خواستم برم آشپزخونه و برای مژده شکلک در آوردم! دختره ی ندید پدید!
- اوه تو دیگه خواهشا از جنتلمنی حرف نزن که همگی دیدیم!
مژده و مامان مثله استیکر پوکر نگاهم کردند و گفتند: یعنی چی؟
مژده: منظور فرانک؟
مامان: آره فرانک الان یعنی داری به داداشت تیکه می پرونی دختر؟
مژده: خاله گوشی رو روی بلندگو گذاشتم میشنوه صداتون رو.
از حرص زیاد ناخن های نازنینم رو شکستم!
مامان: فریدون! نمیای؟
فریدون: خوب مادر من چندبار بگم پیش دامادمون هستم.
چی؟ باز شروع شد! باز حرف های مفت باز هم رژه رفتن روی این مغز من شروع شد!
- فری! به قرآن کریم... مجید! اصلا هرچی میام لهت می کنم ها، تو که با کتک های من آشنایی داری نه؟
مژده برای من چشم گنده می کرد هی و منم محلش ندادم، تیریپ قهر گرفته بودم!
فریدون: آبجی! من که می دونم نگران سهرابی عزیزم... قول می دم صحیح و سالم بیارمش پیشت! اوکی؟
- فری!
مژده: داد نزن سر عشقم!
- تو یکی دهنت رو ببند... .
پریدم روی موهای مژده و گیس و گیس کشی شد.
مامان: فری برو بعدا زنگ میزنم مامان من برم جداشون کنم!
فریدون: دیوونه ها! نکشین همدیگه رو.
مژده: عشقم... به بابام زنگ بزن باشه؟ آی فرانک ولم کن!
فریدون: چشم نفسم زنگ می زنم مراقب باش نکشتت فرانک... می بوسمت!
- غلط کردی ببوسیش فریدون!
می دونستم مامانم روی مبل ها حساسه ولی قشنگ گند زدم به مبل ها... .
مامان گوشی رو قطع کرد و اومد ما دوتا رو جدا کرد از همدیگه و گفت:
مامان: آخه خجالت هم خوب چیزیه خرس های گنده! پاشو فرانک به سهراب زنگ بزن.
اوف... چه گیری دادند به من آخه!
- ولم کن مامان! به من چه سهراب چه مرگشه؟
مژده نیشگونم کند و گفت:
مژده: از روی من بلند شو آشغال!
محکم پس کلش زدم و از روی شکمش بلند شدم!
- حقت بود... .
مامان: فرانک! زنگ می زنی یا نه؟
دیگه داد زدم!
- نه! مامان، نه!
مژده خیلی ریلکس نشتس رو مبل و خودش و موهای مسخرش رو مرتب کرد و گفت:
مژده: خاله جون مگه این فرانک اصلا حالیشه؟ لیاقت نداری دختری به خدا سهراب با اون تیپ! با اون همه ثروت و جنتلمنی این فرانک چه می فهمه بابا؟
مامان با بی خیالی تلویزیون رو روشن کرد و منم از روی مبل بلند شدم خواستم برم آشپزخونه و برای مژده شکلک در آوردم! دختره ی ندید پدید!
- اوه تو دیگه خواهشا از جنتلمنی حرف نزن که همگی دیدیم!
مژده و مامان مثله استیکر پوکر نگاهم کردند و گفتند: یعنی چی؟
مژده: منظور فرانک؟
مامان: آره فرانک الان یعنی داری به داداشت تیکه می پرونی دختر؟