جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 15,394 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
غلامرضا سازگار


او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند
با یاس سرخ باغ پیغمبر، چه کردند

گرگان کوفه، جسم او در بر گرفتند
با هم گلاب از آن گل پرپر گرفتند

با سوز دل زخم تنش را تاب دادند
آن تشنهْلب، را از دمِ تیغ آب دادند

جسمش ز نوک نیزه با جوشن یکی شد
پیراهن خونین او، با تن یکی شد

"بن‌سعد ازدی" بر تنش زد نیزه از پشت
هر سنگدل، یکبار آن شهزاده را کشت

افتاد، روی خاک و عمو را صدا زد
مانند مرغ سر بریده دست و پا زد

فرزند زهرا همچنان باز شکاری
آمد به بالای سرش با آه و زاری

در دست گلچین، دید یاس پرپرش را
می‌خواست، کز پیکر جدا سازد سرش را

با تیغ بر او حمله، چون شیر خدا کرد
دست پلید آن ستمگر را جدا کرد

لشکر، برای یاری او حمله کردند
آوخ! که با آن پیکر خونین چه کردند

از میهمان خویش استقبال کردند
قرآن ثارالله را پامال کردند

با آنکه بر هر داغ، داغ دیگرش بود
این داغ دل، تکرار داغ اکبرش بود
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
رضا جعفری

هیچ موجى از شكست شوق من آگاه نیست
در كنار ساحلم امّا به دریا راه نیست

تا مپندارند با مرگم تو مى میرى بگو
اینكه می بینید فعل است و ظهور، الله نیست

در مسیر لا و الا خون عاشق مى‏دود
در دل معشوق مطلق راه هست و راه نیست

كاروان تشنه اشكت را نشانم داده است
منزل من چشم هاى توست، پلك چاه نیست

روى بر سمّ ستوران دادم و گفتم به خاك
در مقام جلوۀ خورشید جاى ماه نیست

مى برى من را و پا را مى‏كشم روى زمین
در ركاب شوق حرف از قامت كوتاه نیست

صوت داود است جارى از فضاى سی*ن*ه‏ام
در مسیرش استخوانى گاه هست و گاه نیست

مى زنیدم ضربه امّا من نمى ریزم فرو
كوه را هیچ التفاتى بر هجوم كاه نیست
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی انسانی

سیزده ساله بسیجی حسین
نیستش باک ز شمشیر و سنین

مایۀ حیرت یک لشکر گشت
فاتحانه سوی خیمه برگشت

کای عمو، فتح نمایان کردم
همه را مات به میدان کردم

من که پیروز شدم گویم فاش
آمدم تا ز تو گیرم پاداش

جسم بی تاب مرا تاب بده
مُزد پیروزی من آب بده

گفت، ای مثل پسر، نور دلم
کردی از خواستۀ خود خجلم

قاسم ای پارۀ جان و جگرم
من ز تو، جان عمو تشنه ترم
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی اکبر لطیفیان

من برایت پدرم پس تو برایم پسری
چه مبارک پسری و چه مبارک پدری

یاد شب های مناجات حسن می افتم
می وزد از سر زلف تو نسیم سحری

همه گشتیم ولی نیست به اندازه ی تو
نه کلاه خوودی و نه یک زره ای نه سپری

من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم
می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری

بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد
نیست ممکن بروی و دل ما را نبری

قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم
قمری را به روی دست گرفته قمری

نوعروست که نشد موی تو را شانه کند
عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری

تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی
دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری

بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم
از روی قامت تو رد شده هر رهگذری

جا به جا می شود این دنده تکانت بدهم
وای عجب درد سری وای عجب درد سری
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
قاسم صرافان

شور و شوقم را ببین، یاور نمی خواهی عمو؟
اکبری یک ذره کوچکتر نمی خواهی عمو؟

خواهشم را رد نکن من تازه دامادم ولی
با عسل در دست من ساغر نمی خواهی عمو؟

تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت
قاسمت را پیش خود آن ور نمی خواهی عمو؟

چهره ی زهرایی ام زیباست اما یک رجز
روز آخر با دم حیدر نمی خواهی عمو؟

شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه
در میان کربلا محشر نمی خواهی عمو؟

وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا مادرت
بر فراز نیزه هجده سر نمی خواهی عمو؟

پیکرم شاید سم این اسب ها را خسته کرد
یک فدایی این دم آخر نمی خواهی عمو؟

دامنت امروز یک باغ پر از گُل شد بیا
روی این دامن گلی پرپر نمی خواهی عمو؟
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
محمد بیابانی

باز بوی بهار آمده است
سی*ن*ه ها را قرار آمده است

چشمه جاری کرامت حق
از دل کوهسار آمده است

سفره دار مدینه را امشب
پسری گلعذار آمده است

که برای کریم آل عبا
سند افتخار آمده است

مژده بر نسل نوجوان بدهید
که به آنها نگار آمده است

باز هم لطف حق عظیم آمد
پسر حضرت کریم آمد

تا که چشمان خویش وا میکرد
ملک از ذوق جان فدا میکرد

هرچه دل بود با خودش می برد
در مسیر خدا رها میکرد

حسن آن شب ز شوق تا خود صبح
به همه سائلان عطا میکرد

مادرش هم کنار گهواره
تا زمان سحر دعا میکرد

وقت خوابش برای لالایی
فقط عباس را صدا میکرد

هرکه در کوی عشق عازم شد
بخدا که گدای قاسم شد

ما تو را از همان ازل دیدیم
چشمهای تو را غزل دیدیم

کهکشان تو را رصد کردیم
قمر و زهره و زحل دیدیم

تا به میدان طف درخشیدی
روی لب های تو عسل دیدیم

در دل کارزار عاشورا
تا تورا گرم در جدل دیدیم

در سپیدی چشمهای حسین
خاطرات یل جمل دیدیم

ضرب دست تو کار دشمن ساخت
ازرق شام را ز پا انداخت

پدرت گوشوار عرش خداست
مادر تو عروس آل عباست

طینتت نور و کوثر و یاس است
چونکه مادربزرگ تو زهراست

نوه ی حیدری و این صفتت
از شگرد نبرد تو پیداست

خوش به حالت که عمه ات زینب
و عمویت امام عاشوراست

قاسمی و پسر عموهایت
اکبر و اصغر و امام دعاست

در فرار از تو دشمنت رذل است
چونکه استاد تو اباالفضل است

عشق از واژه های نابت بود
مبحث اصلی کتابت بود

سیزده ساله رهبر عشقی
کربلا اوج انقلابت بود

جانفدا کردنت به پای عمو
از دعاهای مستجابت بود

آن بلای عظیم عاشورا
نه قضا بلکه انتخابت بود

پای تو بر رکاب اگر نرسید
بالهای ملک رکابت بود

فصل سرد مرا بهاری کن
مثل بابات سفره داری کن
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
جواد زمانی

با آن که در ره است خطرها و بیم ها
‏سخت است بگذرم ز عسل ها، شمیم ها

‏اصلأ درست نیست بمانم در این قفس
‏در فصل سرخ پر زدن یا کریم ها

سخت است کار با پدر از دست داده ها
‏ای وای از شکستن قلب یتیم ها

یا اذن رفتنم بده یا جان من بگیر
‏تلخ امست حرف «نه» ز دهان کریم ها

‏از آن چه قاسم تو به بازوش بسته است
‏افتاده ای به یاد مدینه، قدیم ها

‏من را ببخش نام تو را داد می زنم
‏قصدم نبوت بشکند این جا حریم ها

اما تنم به زیر سم اسب نخ نماست
‏مانند فرش های قدیمی، گلیم ها

سوغات کربلا برای مدینه است
‏عطری که برده اند ازین تن نسیم ها

حالا به نوجوان تو چون روز روشن است
‏معنای سایه های «بلا»ها، «عظیم»ها
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
مصطفی متولی

لاله خشکی و از خون خودت تر شده ای
بی سبب نیست که این گونه معطر شده ای

دشت را از شرر داغ دلت سوزاندی
‏یک تنه باغی از آلاله پرپر شده ای

تنش تغ و تنت کرب و بلا را لرزاند
‏زخمی صاعقه خنجر و حنجر شده ای

چه کنم با غم این سی*ن*ه پامال شده
‏به خدا آینه پهلوی مادر شده ای

سنگ بر آینه ات خورده و تکثیر شده
مثل غم های دلم چند برابر شده ای

ماه داماد کفن پوش، هلالم کردی
‏شاخ شمشاد عمو قد صنوبر شده ای

این جماعت همه دنبال سرت آمده اند
‏چشم بر هم بزنی پیکر بی سر شده ای

دست و پا می زنی و من جگرم می سوزد
خیلی امروز شبیه علی اکبر شده ای
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی انسانی

لباس جنگ ندارد هنوز رزم ندیده
‏هنوز چشم رکابی ندیده پاش به دیده

کلاهخود به مودارد ازکلاله وکاکل
‏دوباره حُسن حَسن را پدید کرده پدیده

ز نوك هر مژه دارد به جان خصم خدنگی
دو ابروان خمیده دو تا كمان كشیده

به گرد سو قدش سیزده بهار گذشته
به گرد ماه رخش ماه چهارده نرسیده

ز روی خود غزل ناب آفتاب سروده
ز موی خود شب شهر است و گیسوان دو قصیده

دو چشم همچو دو نرگس دو سیب سرخ دو گونه
به باغ سبز رخش تازه خط سبز دمیده

حسین پور حسن را جدا نمی كند از خود
وداع یوسف و یعقوب دیده هر كه شنیده؟

بگو به آنكه زند ریشه نهال به تیشه
كه هیچ سنك دلی یاس را به تیشه نچیده
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
حبیب‌الله چایچیان

بس که میدان رفتن تو، بر عمویت مشکل است
دست یابی تو، بر این آرزویت مشکل است

دیگر از هجران مگو، ای یادگار مجتبی
بر مشام جان، فراق عطر و بویت مشکل است

بر دلم آتش مزن، ای میوه قلب حسن
چون مرا بشنیدن این گفتگویت مشکل است

سن تو جانا مناسب با چنین پیکار نیست
جنگ تو، با لشکری در روبرویت مشکل است

سخت باشد، ناسزا بشنیدن از هر ناکسی
گفتگو با دشمن بی آبرویت مشکل است

ای که واجب نیست، در این سن تو، صوم و صلوه
تشنه لب در کربلا، با خون وضویت مشکل است

بهر میدان رفتن خود، اشک بر دامن مریز
نور چشمم ، جنگ کردن، با عدویت مشکل است

ای که از داغ حسن، گرد یتیمی بر سرت
دیدن اندر خاک و خون، رخسار و مویت مشکل است

چون به جان مجتبی، دادی قسم، اینک برو
گرچه دل برکندن از روی نکویت مشکل است

می‌روی و، می‌کنم سوی تو با حسرت نگاه
گر چه در هجران، نظر کردن به سویت مشکل است

بسکه صحرا، پر خروش از لشگر باطل بود
حق شنیدن از لب تکبیر گویت مشکل است

تا سلامت بینمت، کردم شتاب از خمیه گاه
لیک ، با انبوه دشمن، جستجویت مشکل است

بسکه ابر خاک و خون، بگرفته روی ماه تو
از پس این پرده ها، دیدار رویت مشکل است

در دم جان دادنت، گفتی: عمو جانم بیا
غرفه در خون ، دیدن تو، بر عمویت مشکل است

گر نباشد چشمة چشمان گریانت ( حسان )
زین همه آلودگیها، شست و شویت مشکل است
 
بالا پایین