جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار افشین یدالهی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ترنم مبینا با نام افشین یدالهی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 954 بازدید, 51 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع افشین یدالهی
نویسنده موضوع ترنم مبینا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,479
44,076
مدال‌ها
7
در عشق هم آتش بزن، وقتی حجابت می‌شود
گاهی دعا هم بی‌دعا، بهتر اجابت می‌شود

تفسیرِ دشنه سخت نیست، تسبیح اما مشکل است
وقتی که گاهی بالِ دل، گاهی وَبالی بر دل است

از غیر تا تو می‌برد، از تو به غیرت می‌رسد
از خیر تا شر می‌برد، از شر به خیرت می‌رسد

هر بار گُم‌تر بوده‌ام، در هیچ پیدا می‌شدم
با چشم‌های بسته‌ام، ماتِ تماشا می‌شدم

بعد از خروجم از بهشت، هم مسـ*ـت هستم هم خمار
آدم همین جا خلق شد، در رقص جبر و اختیار

یاغی بمان در عاشقی، این است سرّ ماجرا
در سجده‌ای بی‌خدا، آتش بزن سجاده را
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,479
44,076
مدال‌ها
7
بوسیدمت که ببینم چه می‌شود
با بوسه‌های تو، دینم چه می‌شود

بوسیدمت که ببینم زمانِ عشق
تکلیفِ شک و یقینم چه می‌شود

این پل که بین مجاز و حقیقت است
در آسمان و زمینم چه می‌شود

با دستِ عقل که چیزی نمی‌‌شود
پای دلم بنشینم چه می‌شود؟

دین در اصول، به تقلید، گفته: نه
تحقیق در تو، ببینم چه می‌شود

آخر، خدا که بپرسد تو کیستی؟
می‌گویمش که همینم، چه می‌شود؟
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,479
44,076
مدال‌ها
7
تو با قلب ویرانه من چه کردی؟!
ببین عشق دیوانه من چه کردی

در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با حال پروانه من چه کردی؟!

ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمار است میخانه من چه کردی؟!

مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه من چه کردی؟!

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده! باخانه من چه کردی؟!

جهانِ من از گریه ات خیس باران
تو با سقف کاشانه ى من چه کردی؟!
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,479
44,076
مدال‌ها
7
میشه خدا رو حس کرد تو لحظه‌های ساده
تو اضطراب عشق و گناه بی‌اراده

بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد می‌ره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد می‌ره

وقتی که عشق آخر تصمیمش‌و بگیره
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره

ترسیده بودم از عشق، عاشق‌تر از همیشه
هر چی محال می‌شد، با عشق داره میشه

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه‌س
از لحظه‌های حوا، هوا می‌مونه و بس

نترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه
شاید خدا قصه‌تو از نو نوشته باشه
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,479
44,076
مدال‌ها
7
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می‌درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می‌آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می‌کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک‌هایم می‌چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش‌تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمک‌های تو بود
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,479
44,076
مدال‌ها
7
مرزهای تَنِ‌مان
بی‌قراری می‌کنند
در دستِ این مرزهای قراردادی
مرزهای تَنِ‌مان
قرارشان
شکستن است
و
این مرزها
قرارشان
نشکستن
من و تو
قراری با مرزها نداریم
می‌شکنیم‌شان
بی‌هیچ قراردادی
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,479
44,076
مدال‌ها
7
مگر می‌شود تو را دید و
برایت شعر نگفت؟

کدام شاعر
چنین فرصتی را از دست می دهد؟

تمام شاعران
با دیدنِ تو
به حالِ خودشان برای تو شعر می‌گویند
حتی بی آن‌که بخواهند

اما تو
باید
فقط
شعرهای من را بخوانی
آن‌ها را به حال خودشان بگذار

بگذار
یک بار هم که شده
عاشق به معشوق
حکم کند

تو
باید
فقط
شعرهای من را بخوانی
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,479
44,076
مدال‌ها
7
تو از کدام گم شدن حوالی من آمدی
همین که لب به لب شدی به خالی من آمدی

غبار عشق برلبت رسیده‌ای به انزوا
دمی سکوت کن غزل کمی بخواب بی‌صدا

تو خسته‌ای نگاه کن چقدر زخم خورده‌ای
و اتفاق بود اگر هنوز هم نمرده‌ای

نشسته‌ام کنار تو نترس خوب می‌شوی
دوباره ماه قصه‌ها پس از غروب می‌شوی

به خود که آمدی بگو، بگو تمام درد را
بخوان که می‌شناسم این صدای دوره گرد را

من از مسیر دیگری به حس تو رسیده‌ام
هزار و یک شب تو را هزار بار دیده‌ام

کسی تو را ندیده در سوال چشم‌های تو
نگو که اشک می‌شود وبال اشک‌های تو

نترس عمر سادگی به انتها نمی‌رسد
همیشه راه گم شدن به ناکجا نمی‌رسد
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,479
44,076
مدال‌ها
7
یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، مسـ*ـت و خمارت نیستم

شب‌زنده داری می‌کنی تا صبح زاری می‌کنی
تو بی‌قراری می‌کنی، من بی‌قرارت نیستم

پاییز تو سر می‌رسد قدری زمستانی و بعد
گل می‌دهی، نو می‌شوی، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلاً منی در کار نیست، امن‌ام حصارت نیستم
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

Tara Motlagh

سطح
6
 
مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
منتقد کتاب انجمن
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Dec
7,479
44,076
مدال‌ها
7
گاهی مسیر جاده به بن بست می‌رود
گاهی تمام حادثه از دست می‌رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مسـ*ـت می رود
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین