انشا درباره جنگ
مقدمه: گاهی در تنش میان کشورها گفت و گو پاسخ خوبی نداده و کشوری که قدرت و سلاح بیشتری داشته به کشور ضعیف تر حمله می کند.
در جنگ بیشتر غیرنظامیان و خانوادهها و کودکان دچار ناراحتی و فشار روحی شده و به صورت ناجوانمردانه می میرند. آواره می شوند و در به در غربت، کاش حاکمان کشورها بدانند که جنگی ناخواسته شاید نسل جوامع و بشریت را تهدید کند.
بدنه: نام جنگ وجودم را به لرزه در می آورد، خانواده هایی که بی امان فقط جان بر می دارند و فرار می کنند، زنان بی کسی که زلف را فراموش می کنند و سلاح به دست می گیرند، پیرمردانی که خواب از سرشان می رود و ناله جدایی از فرزندان سر می دهند، درختان بید و افرا عزادار می شوند و هیچ پرنده ای آواز خوش سر نمی دهد.
مادران سیاهپوش و نوعروسان ماتمزده می شوند، مزارع می سوزند و گندم زار بی تاب می شود، سربازان دیگر معشوقه هایشان را نمی بینند و برایش نامه فراوان می نویسند و گاهی پس از مرگشان نامه را از جیبشان در می آورند.
دیگر نغمه شادی در کوچه ها سروده نمی شود، مادری اسفند دود نمی کند و عروسی سرخاب نمی زند، مردی عاشق نمی شود و پدری درختی نمی کارد، کاش همه بدانند که جنگ وجود همه مردم را متلاشی کرده و افرادی که گرفتار جنگ شده اند، تا همیشه نمی خندند.
ای حاکمان جنگ افروز دست از جهالت بردارید و مردم را اسیر خواسته های غیر انسانی خود نکنید. هیچ ک.س ندیده که حاکمی در جنگ بمیرد. همیشه مردم عادی گرفتار می شوند و عزادار، جان و مال و افراد زیادی از دست می رود و کسی نمی داند که نتیجه چه خواهد شد.
نتیجه گیری: جنگ یک رویداد غیر منتظره است که شروعش با حاکمان است و پایانش دست دیگران، کودکانی که نگاهشان خسته می شود و جوانانی که عشق را از یاد می برند. تمام ثروت یک ملت از دست میرود و هیچ ک.س را توان مقاومت نیست.
ثروت های کشورها پایمال می شود و مردم فرصت زندگی را از دست می دهند. کاش کمی از زندگی دیگران و اهداف خودخواهانه دست برداریم و جهان را غرق در ناراحتی و عزا نکنیم.
از ثروت کشورهای دیگر چشم برداریم. گاهی میتوان با مذاکره مشکلات و اختلافات را حل نمود. چه روزهایی که هیچ ک.س درمانی برایش ندارد. کاش جنگ را تمام کنیم و خوشی را برای همه ارزانی داریم.