با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!به اونی که فکر میکرد در آینده هیچی نمیشم ثابت کنم، همه زندگیم رو حروم کرد، ازم گرفت، امّا من میتونستم چیزی بشم.سوال واضحه برای چی شروع به نوشتن کردی؟!
(اسپم ممنوع)
من خیلی تنها بودم خیلی!سوال واضحه برای چی شروع به نوشتن کردی؟!
(اسپم ممنوع)
ناراحت بودم و اعصبانی، شروع کردم به نوشتن یه داستان وحشیانه و خب هرچی بیشتر نوشتم آروم تر شدم انقدر که دیگه داستانم وحشیانه نبودسوال واضحه برای چی شروع به نوشتن کردی؟!
(اسپم ممنوع)
از اول خیلی علاقه به نوشتن داشتم. وقتی کوچیک بودم لحظه شماری میکردم تا زودتر نوشتن رو یاد بگیرم.سوال واضحه برای چی شروع به نوشتن کردی؟!
(اسپم ممنوع)
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک