- Mar
- 10,552
- 27,243
- مدالها
- 9
نبود به غیر نام تو ورد زبان ما
یک حرف بیش نیست زبان در دهان ما
چون شمع دم زشعلهی شوق تو میزنیم
خالی مباد زین تبگرم استخوان ما
عرض فنای ما نبود جز شکست رنگ
چون شعله برگریز ندارد خزان ما
گرد رمی به روی شراری نشستهایم
ای صبر بیش از ازین نکنی امتحان ما
از برگ و ساز قافلهی بیخودان مپرس
بیناله میرود جرس کاروان ما
میخواست دل ز شکوهی خوی تو دم زند
دود سپند گشت سخن در دهان ما
ما معنی مسلسل زلف تو خواندهایم
مشکل که مرگ قطع کند داستان ما
چون سیل بیخودانه سوی بحر میرویم
آگه نهایم دستکه دارد عنان ما
ما را عجوز دهر دوتا کرد از فریب
زه شد به تارچرخ ز سستیکمان ما
از طبع شوخ این همه در بندکلفتیم
بستند چون شرار به سنگ آشیان ما
آه از غبار ماکه هواگیر شوق نیست
یعنی به خاک ریخته است آسمان ما
بیدل هجومگریهی ما را سبب مپرس
بیمقصد است کوشش اشک روان ما
یک حرف بیش نیست زبان در دهان ما
چون شمع دم زشعلهی شوق تو میزنیم
خالی مباد زین تبگرم استخوان ما
عرض فنای ما نبود جز شکست رنگ
چون شعله برگریز ندارد خزان ما
گرد رمی به روی شراری نشستهایم
ای صبر بیش از ازین نکنی امتحان ما
از برگ و ساز قافلهی بیخودان مپرس
بیناله میرود جرس کاروان ما
میخواست دل ز شکوهی خوی تو دم زند
دود سپند گشت سخن در دهان ما
ما معنی مسلسل زلف تو خواندهایم
مشکل که مرگ قطع کند داستان ما
چون سیل بیخودانه سوی بحر میرویم
آگه نهایم دستکه دارد عنان ما
ما را عجوز دهر دوتا کرد از فریب
زه شد به تارچرخ ز سستیکمان ما
از طبع شوخ این همه در بندکلفتیم
بستند چون شرار به سنگ آشیان ما
آه از غبار ماکه هواگیر شوق نیست
یعنی به خاک ریخته است آسمان ما
بیدل هجومگریهی ما را سبب مپرس
بیمقصد است کوشش اشک روان ما