جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار بیدل دهلوی؛

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام بیدل دهلوی؛ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,320 بازدید, 220 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع بیدل دهلوی؛
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
بیا ای جام و مینای طرب نقش‌ کف پایت
خرام موج می، مخمور طرز آمدن‌هایت

نفس در سی*ن*ه‌، نکهت آشیان خلد توصیفت
نگه در دیده، شبنم پرور باغ تماشایت

شکوه جلوه‌ات جز در فضای دل نمی‌گنجد
جهان پرگردد از آیینه تا خالی شود جایت

پر آسان است اگر توفیق بخشد نور بیتابی
تماشای بهشت از گوشهٔ چشم تمنایت

توان در موج ساغر غوطه زد از نقش پیشانی
به مستی ‌گر دهد فرمان نگاه نشئه پیمایت

فروغ شمع هم مشکل تواند رنگ‌ گرداندن
در آن محفل‌ که منع دور ساغر باشد ایمایت

مروت، صرف ایجادت‌؛ کرم، فیض خدادادت
ادب، تعمیر بنیادت؛ حیا، آثار سیمایت

نظراندیشی وهمم به داغ غیر می‌سوزد
دلی آیینه سازم‌ کز تو ریزم رنگ همتایت

هواخواه تو اکسیر سعادت در بغل دارد
نفس بودم، سحر گل کردم از فیض دعاهایت

تهی از سجدهٔ شوقت سر مویی نمی‌یابم
سراپا در جبین می‌غلتم از یاد سراپایت

اثر محو دعای بیدل است امید آن دارد
که بالد دین و دنیا در پناه دین و دنیایت
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
از ناله ی دل ما تا کی رمیده رفتن
زین دردمند حرفی باید شنیده رفتن

بی نشئه زندگانی چندان نمک ندارد
حیف ست از این خرابات می ناکشیده رفتن

آهنگ بی‌نشانی زین‌ گلستان ضرور است
راه فنا چو شبنم باید به دیده رفتن

جرأتگر طلب نیست بی دست و پایی ما
دارد به سعی‌ قاتل خون چکیده رفتن

چون شعله‌ای که آخر پامال داغ‌ گردد
در زیر پا نشستیم از سر کشیده رفتن

زین باغ محمل ما بر دوش ناامیدیست
بر آمدن نبندد رنگ پریده رفتن

از وحشت نفسها کو فرصت تأمل
چون صبح باید از خویش دامن نچیده رفتن

بر خلق بی‌بصیرت‌ تا چند عرض‌ جوهر
باید ز شهر کوران چون نور دیده رفتن

همدوش آرزوها دل‌ می‌رود نفس نیست
در رنگ ریشه دارد تخم دمیده رفتن

قطع نفس نمودیم جولان مدعا کو
در خواب هم نبیند پای بریده رفتن

رفتار سایه هرگز واماندگی ندارد
در منزل است پرواز از آرمیده رفتن

قد دو تای پیریست ابروی این اشارت
کز تنگنای هستی باید خمیده رفتن

بال فشانده ی آه بی‌گرد حسرتی نیست
با عالمی ز خود برد ما را جریده رفتن

تعجیل طفل خویان مشق خطاست بیدل
لغزش به پیش دارد اشک از دو دیده رفتن
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
گر آگهی به سیر فنا و بقا بخند
عبرت بهانه‌جوست بر این خنده‌ها بخند

گل رستن و بهار دمیدن چه لازم است
در زیر لب چو آبلهٔ زیر پا بخند

افسردی ای شرر به فشار شکفتگی
آخر تو را که گفت در این تنگنا بخند

مستغنی از گل است مزار شهید عشق
ای غنچه لب‌، تو بر سرخاکم بیا بخند

فرصت کمین وعدهٔ فردا دماغ کیست
ای‌گل بهار رفت برای خدا بخند

منعم‌! غبار چهرهٔ محتاج‌، شستنی‌ است
بر فقر گریه گر نکنی بر غنا بخند

چندین سحر به وهم پرافشان ناز رفت
یک‌ گل تو نیز از لب بام هوا بخند

در پرده خون حسرت بی‌دست وپا مریز
گاهی چو اشک گریهٔ دندان‌نما بخند

صدگل بهار منتظر یک جنون توست
آتش به صفحه‌ات زن و سرتا به پا بخند

با صبح ‌گفتم از چه بهار است خنده‌ات
گفت اندکی تو هم زتکلف برآ بخند

بر شام ما چو شمع جوانی بسی ‌گریست
پیری‌ کنون تو گل‌ کن و بر صبح ما بخند

بیدل بهار عمر شکفتن چه خنده است
ای غافل از نفس عرقی از حیا بخند
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
مکن ز شانه پریشان دماغ‌ گیسو را
مچین به چین غضب آستین ابرو را

نگاه را مژه‌ات نیست مانع وحشت
به سبزه‌ای نتوان بست راه آهو را

به کنه مطلب عشاق راه بردن نیست
گل خیال تو بیرون نمی‌دهد بو را

سری‌که نشئه‌پرست دماغ استغناست
به‌کیمیا ندهد خاک آن سرکو را

عتاب لاله‌رخان عرض جوهر ذاتی‌ست
ز شعله‌ها نتوان بردگرمی خو را

کجا به‌کشتن ما حسن می‌کندتقصیر
که زیر تیغ نشانده‌ست نرگس او را

خط غرور مخوان آنقدر ز لوح هوا
یکی مطالعه‌ کن سرنوشت زانو را

خجالت من و ما آبیار مزرع ماست
عرق سحاب بهاراست رستن مو را

چو سایه‌ عمر به افتادگی گذشت اما
به هیچ جای نکردیم‌ گرم پهلو را

به دامن شب ما از سحر مگیر سراغ
بیاض دیده به خواب است چشم آهو را

ز پیچ وتاب میانش بیان مکن بیدل
به چشم مردم عالم میفکن این مو را
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
غبار ره شو و سرکوب صد حشم برخیز
شه قلمرو فقری به این علم برخیز

به فیض عام ز امید قطع نتوان ‌کرد
زبخت خفته میندیش و صبحدم برخیز

غبار دل به زمین نقش خواهدت بستن
کنون که بار سر و دوش توست کم برخیز

فرونشسته‌تر از جسم مرده است جهان
دو روز گو به جنون جوشی ورم برخیز

ز اغنیا به تواضع مباش غره‌ی امن
چو اعتماد ز دیوارهای خم برخیز

حریف معنی تحقیق بودن آسان نیست
به سرنگونی جاوید چون قلم برخیز

شریک غفلت و آگاهی رفیقان باش
به خواب چون مژه‌ها با هم و به هم برخیز

غبار ‌دو دشت آفتی چه بلاست
تو راکه گفت ز خاک ره عدم برخیز؟

درآی قافله‌ی صبح می‌دهد آواز
که ای ستم‌زده رفتیم ما، تو هم برخیز

چو شمع سیرگریبان عصای همت تست
به خود فرو رو و از فرق تا قدم برخیز

در این ستمکده نومید خفته‌ای بیدل
به آرزوی دلت می‌دهم قسم برخیز
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
چون نگاه از بس به ذوق جلوه همدوشیم ما
یک مژه تا واشود صد دشت آغوشیم ما

حیرت ما ازدرشتیهای وضع عالم است
دهر تا کهسار شد آیینه می‌جوشیم ما

شمع فانوس حباب از ما منور کرده‌اند
روشنی داریم چندانی‌که خاموشیم ما

چشم‌بند غفلت هستی تماشاکردنی‌ست
دهر شور محشرست وپنبه درگوشیم ما

ساز تشویش عدم از هستی ما می‌دمد
عافیت بی‌اضطرابی نیست تا هوشیم ما

شعله‌ گر دارد مقام عافیت خاکسترست
به‌ که طاقتها به دست عجز بفروشیم ما

آمد و رفت نفس پر بی‌سبب افتاده است
کیست تا فهمد که از بهر چه می‌کوشیم‌ ما

زندگی تنها وبال ما نشد زاقبال عجز
نیستی هم بار تکلیف است تا دوشیم ما

احتیاط ظاهر امواج عجز باطن است
بسکه می‌بالد شکست دل زره پوشیم ما

راه مقصد جزبه سعی ناله نتوان‌کرد طی
چون جرس‌ بی‌درد هم ای‌کاش‌ بخروشیم‌ ما

چون نگه صدمدعا از عجز ما بی‌پرده است
نیست‌ فریادی به‌ این شوخی‌ که‌ خاموشیم‌ ما

یاد ما بیدل وداع وهم هستی‌کردن است
تا خیالی در نظر داری فراموشیم ما
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
تا در کفِ نیستی عنانم دادند

از کشمکشِ جهان امانم دادند

چون شمع، سراغِ عافیت می‌جستم

زیر قدم خویش نشانم دادند...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
گفتی چه کســی؟

در چه خیـالی؟

به کجــایی؟

بی‌تاب توام

مَــحـــوِ تــــوام

خــانـه خــــرابــــم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
گه مایل دنیایم و گه طالب عقبا
انداخت خیالت ز کجایم به کجاها
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
بر انگشت عصا هر دم اشارت می کند «پیری»



که مرگ اینجاست، یا اینجاست، یا اینجاست یا اینجا...!
 
بالا پایین