جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار بیدل دهلوی؛

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام بیدل دهلوی؛ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,312 بازدید, 220 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع بیدل دهلوی؛
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا
که آدم ازبهشت آید برون تا نان شود پیدا

تمیز لذت دنیا هم آسان نیست ای غافل
چوطفلان خون‌خوری یک‌عمر تادندان شودپیدا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
کرده‌ام باز به آن گریه‌ی سودا، سودا
که ز هر اشک زدم بر سرِ دریا، دریا

ساقی‌ امشب‌ چه‌ جنون ریخت‌ به‌ پیمانه‌ی هوش
که شکستم به دل از قلقلِ مینا، مینا

محو او گشتم و رازم به ملاء توفان‌ کرد
هست حیرانی عاشق لب‌ِ گویا،‌ گویا

داغِ معماری اشکم‌ که به یک لغزیدن
عافیت‌ها شد ازین آبله بر پا، برپا

دردِ عشقم من و خلوتگهِ رازم وطن است
گشته‌ام اینقدر از ناله‌ی رسوا، رسوا

نذرِ آوارگی شوقِ هوایت دارم
مشتِ خاکی‌ که دهد طرح به‌ صحرا، صحرا

دلِ آشفته‌‌ی ما را سرِ مویی دریاب
ای سرِ موی تو سرکوبِ خُتن‌ها، تنها

دورِ انسان به میانِ دو قدح مشترک است
تا چه اقبال‌ کند جام لدن یا دنیا

تا تقاضا به میان آمده‌، مطلب رفته‌ست
نیست غیر از کفِ افسوس طلب‌ها، لب‌ها

بیدل این نقد به تاراج غمِ نسیه مده
کارِ امروز کن امروز، ز فردا، فردا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
خاک بودم آب گشتم ‌گل شدم
عالمی گل کردم آخر دل شدم

غیرت حسن اقتضای شرم داشت
لیلی بی‌پردهٔ محمل شدم

تشنه ‌کام امن بودم زین محیط
خاک مالیدم به لب ساحل شدم

جوهر تیغش پر طاووس داشت
رنگها گل ‌کرد تا بسمل شدم

نغمه‌ها دارد مقامات ظهور
او غنا ورزید و من سایل شدم

بس که کردم عقدهٔ اوهام جمع
خوشهٔ این کشت بی‌حاصل شدم

در من و او غیر حق چیزی نبود
فرقی اندیشیدم و باطل شدم

همچو اشکم لغزشی آمد به پیش
گام اول محرم منزل شدم

ناخن تدبیر پیدا کرد وهم
بیدل اکنون عقدهٔ مشکل شدم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا
فصل سیر دل‌گذشت اکنون به‌چشم مابیا

می‌کشد خمیازهٔ صبح‌، انتظار آفتاب
در خمار آباد مخموران قدح‌پیما بیا

بحر هرسو رو نهد امواج‌ گرد راه اوست
هردو عالم در رکابت می‌دود تنها بیا

خلوت اندیشه حیرت‌خانهٔ دیدار تست
ای‌کلید دل در امید ما بگشا بیا

عرض‌تخصیص ازفضولیهای آداب‌ وفاست
چون نگه در دیده یا چون روح در اعضا بیا

بیش از این نتوان حریف دا‌غ حرمان زیستن
یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا

فرصت هستی ندارد دستگاه انتظار
مفت امروزیم پس ای وعدة فردا بیا

رنگ‌و بوجمع است در هرجا چمن دارد بهار
ما همه پیش توایم ای جمله ما با ما بیا

وصل مشتاقان زاسباب دگر مستغنی است
احتیاج این است‌کای سامان استغنا بیا

کو مقامی کز شکوه معنی‌ات لبریز نیست
غفلت است اینها که بیدل‌ گویدت اینجا بیا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ما را نه زری‌ست، نی نثارِ سیمی
جز تحفه‌ی عجزِ بندگی تقدیمی

چون شاخِ ‌گلی که خم شود پیشِ نسیم
از دوست سلامی و ز ما تسلیمی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
عمر گذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بریم آبله‌پاست زندگی

هرچه دمید از سحر داشت ز شبنمی اثر
درخور شوخی نفس غرق حیاست زندگی

آخر کار زندگی نیست به غیر انفعال
رفت شباب و این زمان قد دوتاست زندگی

دل به زبان نمی‌رسد لب به فغان نمی‌رسد
ک.س به نشان نمی‌رسد تیر خطاست زندگی

پرتویی از گداز دل بسته ره خرام شمع
زین‌ کف خون نیم رنگ پا به حناست زندگی

تا نفس آیت بقاست ناله‌ کمین مدعاست
دود دلی بلند کن دست دعاست زندگی

از همه شغل خوشترست صنعت عیب پوشی‌ات
پینه به روی هم بدوز دلق‌ گداست زندگی

یک دو نفس خیال باز، رشتهٔ شوق‌ کن دراز
تا ابد از ازل بتاز ملک خداست زندگی

خواه نوای راحتیم خواه طنین‌ کلفتیم
هرچه بود غنیمتیم صوت و صداست زندگی

شور جنون ما و من جوش و فسون و هم و ظن
وقف بهار زندگیست لیک کجاست زندگی

جز به خموشی از حباب صر‌فهٔ عافیت‌که دید
ای قفس اینقدر مبال تنگ‌قباست زندگی

بیدل ازین سراب وهم جام فریب خورده‌ای
تا به عدم نمی‌رسی دورنماست زندگی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ای ز شوخی‌های حُسنت‌، محوِ پیچ‌وتاب‌ها
حیرت اندر آینه، چون موج در گرداب‌ها

بی‌خراشِ زخم‌ِ عشق، اَسرار دل معلوم نیست‌
خواندنِ این لفظ، موقوف است بر اِعراب‌ها

صاحب تسلیم را هرکس تواضع می‌کند
گر کنی یک سجده‌، پیدا می‌شود محراب‌ها

فکر صید عشرت از قد دوتا، جهل است‌، جهل‌
موج چون ماهی نیفتد در خم قلاب‌ها

رنجشِ روشن‌ضمیران لمعۀ تیغ است و بس‌
موج می‌گردد نمودار از شکستِ آب‌ها

دانۀ دل را شکست از آسیای چرخ نیست‌
سوده کی گردد گُهر از گردش گرداب‌ها؟!

گَرد غفلت جوش زد چندان که واکردیم چشم‌
همچو مخمل بود در بیداری ما، خواب‌ها

مُدعا بر باد رفت از آمدورفتِ نفس‌
نغمه گم شد در غبار وحشت مضراب‌ها

می‌دهد زخمِ دل از بیدادِ شمشیرت نشان‌
می‌توان فهمید مضمونِ کتاب از باب‌ها

گاه آهم می‌رباید، گاه اشکم می‌بَرد
نقدِ من یک مشت خاک و این‌همه سیلاب‌ها

آن‌قدَر بر یأس پیچیدم که امّیدی نمانْد
پای تا سر، یک گره شد رشته‌ام از تاب‌ها

کاروان عمر ـ بیدل‌ ـ از نفَس دارد سراغ‌
جنبشِ موج است گَردِ رفتنِ سیلاب‌ها
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
یک تار مو گر از سر دنیا گذشته‌ای
صد کهکشان ز اوج ثریا گذشته‌ای

بار دل‌ست این‌که به خاکت نشانده است
گر بی‌نفس شوی ز مسیحا گذشته‌ای

ای تاز عرصهٔ عبرت ندامتی
چون عمر مفلسان به تمنا گذشته‌ای

جمعیت وصول همان ترک جستجوست
منزل دمیده‌ای اگر از پا گذشته‌ای

ای قطرهٔ گهر شده‌، نازم به همتت
کز یک گره پل از سر دریا گذشته‌ای

در خاک ما غبار دو عالم شکسته‌اند
از هر چه بگذری ز سر ماگذشته‌ای

ای جاده‌ات غرور جهان بلند و پست
لغزیده‌ای گر از همه بالا گذشته‌ای

اشکی‌ست بر سر مژه بنیاد فرصتت
مغرور آرمیدنی اما گذشته‌ای

حرف اقامتت مثل ناخن است و مو
هر جا رسیده باشی از آنجا گذشته‌ای

برق نمودت آمدورفت شرار داشت
روشن نشد که آمده‌ای یا گذشته‌ای

بیدل دماغ ناز تو پر می‌زند به‌ عرش
گویا به بال پشه ز عنقا گذشته‌ای
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
دل می‌رود و نیست کسی دادرس ما
از قافله دور است خروش جرس ما

هم‌مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم
پرواز به منظر نرسد از قفس ما

بر هیچ‌ک.س افسانهٔ امید نخواندیم
عمری‌ست همان بیکسی ماست‌ ک.س ما

ما هیچکسان ناز چه اقبال فروشیم
تقدیر عرق‌کرد به حشر مگس ما

خاریم ولی در هوس‌آباد تعین
بر دیدهٔ دریا مژه چیده‌ست خس ما

ما و سخن ازکینه‌فروزی‌، چه خیال است
آیینه نداده‌ست به آتش نفس ما

بر فرصت خام آن همه دکان نتوان چید
مهمان دماغ است می زودرس ما

مکتوب وفا مشعر امید نگاهی‌ست
واکن مژه تا خوانده شود ملتمس ما

بیدل به جنون امل ازپا ننشستیم
کاش آبله‌گیرد سر راه هوس ما
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
الهی پاره‌ای تمکین رم وحشی‌نگاهان را
به قدر آرزوی ما شکستی‌ کج‌کلاهان را

به‌ محشر گر چنین باشد هجوم حیرت قاتل
چو مژگان بر قفا یابند دست دادخواهان را

چه‌ امکان است خاک ما نظرگاه بتان گردد
فریب سرمه‌ نتوان داد این‌ مژگان‌سیاهان‌ را

رعونت مشکل است‌ از مزرع ما سر برون آرد
که پامالی بود بالیدن این عاجزگیاهان را

گواهی چون خموشی نیست بر معمورهٔ دلها
سواد دلگشایی سرمه بس باشد صفاهان را

زشوخی‌های جرم‌ خویش می‌ترسم‌ که‌ در محشر
شکست دل به حرف آرد زبان بی‌گناهان را

توان زد بی‌تأمل صد زمین و آسمان برهم
کف افسوس اگر باشد ندامت دستگاهان را

نشانها نقش بر آب است در معمورهٔ امکان
نگین بیهوده در زنجیر دارد نام شاهان را

درین‌ گلشن‌ که کسر رنگ‌ تکلیف هوس‌ دارد
مژه برداشتن‌ کوهی است استغنانگاهان را

صدایی از درای‌ کاروان عجز می‌آید
که حیرت، هم به راهی می‌برد گم‌کرده‌ راهان را

مزاج فقر ما با گرم و سرد الفت نمی‌گیرد
هوایی نیست بیدل سرزمین بی‌کلاهان را
 
بالا پایین