- Feb
- 73
- 269
- مدالها
- 1
نگاهی به فردی که انداخته بودمش انداختم که دیدم افتاده بود روی زمین دستاش و روی زمین گذاشته بود و تره بلندی از موهاش روی صورتش بود
به چهرش دید نداشتم برای همین نگران دولا شدم سمتش
شروع کردم به صدا زدن بهش
با لحن نگرانی گفتم:خانوم صدام و میشنوین.....ببخشید توروخدا...یهویی شد ندیدمتون...حالتون خوبه؟
دستاشو از روی زمین برداشتو بهم کوبید تا تمیز بشه...
اخ کوتاهی گفت و موهاشو زد کنار تازه تونستم صورتشو ببینم تا دیدمش تعجبم بیشتر شد...
اینکه سحر بود...همون دختری که موقع اومدنم برای استخدام دیدمش...
سرشو اورد بالا و با توپ پر خواست چیزی بگه که منو دید اونم مثله من تعجب کرد...
با لحنی متعجب گفت:عه تو بودی...؟
اول گنگ بودم ولی بعد به خودم اومدم
به چهرش دید نداشتم برای همین نگران دولا شدم سمتش
شروع کردم به صدا زدن بهش
با لحن نگرانی گفتم:خانوم صدام و میشنوین.....ببخشید توروخدا...یهویی شد ندیدمتون...حالتون خوبه؟
دستاشو از روی زمین برداشتو بهم کوبید تا تمیز بشه...
اخ کوتاهی گفت و موهاشو زد کنار تازه تونستم صورتشو ببینم تا دیدمش تعجبم بیشتر شد...
اینکه سحر بود...همون دختری که موقع اومدنم برای استخدام دیدمش...
سرشو اورد بالا و با توپ پر خواست چیزی بگه که منو دید اونم مثله من تعجب کرد...
با لحنی متعجب گفت:عه تو بودی...؟
اول گنگ بودم ولی بعد به خودم اومدم
آخرین ویرایش: