- Dec
- 706
- 12,535
- مدالها
- 4
سرش که بهسمت موبایل دلآرا چرخید شوکه قدمی عقب رفت. خندیدم و بهسمت میز چرخیدم تا دیده نشم. فربد گوشه لبش رو گاز گرفت و نگاهم کرد، چشمک ریزی زد و نامحسوس با حرکات ابروش به موبایل اشاره کرد و رو به دخترها گفت:
- خسته نباشین.
عقبتر ایستادم تا تصویر موبایل رو ببینم اما خودم دیده نشم. دلآرا که غشغش میخندید اما دختر در حالی که هول شده و ترسیده به نظر میرسید تندتند گفت:
- سلام، خوب هستین؟ منو ببخشین.
یک تای ابروم بالا رفت و به فربد نگاه کردم. با اون ایما و اشاره منظورش به صدای زیبای دختر بود یا چهرهاش؟ فربد در جوابش با لبخند گفت:
- خواهش میکنم، موفق باشین.
دوست دلآرا هم تشکر کرد و از کادر محو شد. دلآرا هم همونطور که راه میرفت صحبت میکرد که دوباره با مشکل قطع و وصلی تصویر و صدا مواجه شدیم. در نهایت خداحافظی کردیم و تماس قطع شد.
فربد موبایلم رو به دستم داد و خنده کنان بهسمت در اتاق رفت. پشت سرش راه افتادم و از شرکت خارج شدیم.
- چیشد که نیشت باز موند؟
- دختره خوشصدا نبود؟
دزدگیر رو زدم و در ماشین رو باز کردم. لبخند دندوننمایی تحویلش دادم و با لحن کشیدهای گفتم:
- بله... عالی بود.
هر دو نشستیم و ماشین رو راه انداختم.
- این همون دختره بود که گفتی اون شب اومده خونه؟
- آره خودش بود.
نیم نگاهی بهش انداختم.
- تیکهی خوبی بود! بگو دلآرا دست به کار شه.
خندید و در حالی که دکمه ضبط ماشین رو پشت سر هم فشار میداد تا به آهنگ مورد نظرش برسه گفت:
- همین رو کم دارم!
و با رسیدن به آهنگ مورد علاقهاش صدای ضبط رو بالا برد. چیز عجیبی نبود. درسته ما هیچوقت حال و حوصلهی شیطنت نداشتیم اما عجیب نبود که فربد از کسی خوشش بیاد.
- خلاصه داداشم، تو هر وقت بگی ما برات آستین بالا میزنیم... درسته از همه پسرهای جاوید کوچکتری ولی اشکالی نداره.
دستش رو به داشبورد کوبید و با خنده گفت:
- فکر کن هنوز فرهود آستین بالا نزده من بیفتم جلو! خیلی خنده داره!
- اصلاً روحِ عمو ناراحت میشه!
و بلند خندیدیم.
صدای بلند آهنگ، چرت و پرت گفتن با فربد، سرعت بالای ماشین در این خیابون خلوت و رانندهای که نفهمیدم از کجا جلوم پیچید؛ در یک لحظه، باعث داد بلند فربد و گذاشتن محکم پام روی ترمز شد... .
***
- خسته نباشین.
عقبتر ایستادم تا تصویر موبایل رو ببینم اما خودم دیده نشم. دلآرا که غشغش میخندید اما دختر در حالی که هول شده و ترسیده به نظر میرسید تندتند گفت:
- سلام، خوب هستین؟ منو ببخشین.
یک تای ابروم بالا رفت و به فربد نگاه کردم. با اون ایما و اشاره منظورش به صدای زیبای دختر بود یا چهرهاش؟ فربد در جوابش با لبخند گفت:
- خواهش میکنم، موفق باشین.
دوست دلآرا هم تشکر کرد و از کادر محو شد. دلآرا هم همونطور که راه میرفت صحبت میکرد که دوباره با مشکل قطع و وصلی تصویر و صدا مواجه شدیم. در نهایت خداحافظی کردیم و تماس قطع شد.
فربد موبایلم رو به دستم داد و خنده کنان بهسمت در اتاق رفت. پشت سرش راه افتادم و از شرکت خارج شدیم.
- چیشد که نیشت باز موند؟
- دختره خوشصدا نبود؟
دزدگیر رو زدم و در ماشین رو باز کردم. لبخند دندوننمایی تحویلش دادم و با لحن کشیدهای گفتم:
- بله... عالی بود.
هر دو نشستیم و ماشین رو راه انداختم.
- این همون دختره بود که گفتی اون شب اومده خونه؟
- آره خودش بود.
نیم نگاهی بهش انداختم.
- تیکهی خوبی بود! بگو دلآرا دست به کار شه.
خندید و در حالی که دکمه ضبط ماشین رو پشت سر هم فشار میداد تا به آهنگ مورد نظرش برسه گفت:
- همین رو کم دارم!
و با رسیدن به آهنگ مورد علاقهاش صدای ضبط رو بالا برد. چیز عجیبی نبود. درسته ما هیچوقت حال و حوصلهی شیطنت نداشتیم اما عجیب نبود که فربد از کسی خوشش بیاد.
- خلاصه داداشم، تو هر وقت بگی ما برات آستین بالا میزنیم... درسته از همه پسرهای جاوید کوچکتری ولی اشکالی نداره.
دستش رو به داشبورد کوبید و با خنده گفت:
- فکر کن هنوز فرهود آستین بالا نزده من بیفتم جلو! خیلی خنده داره!
- اصلاً روحِ عمو ناراحت میشه!
و بلند خندیدیم.
صدای بلند آهنگ، چرت و پرت گفتن با فربد، سرعت بالای ماشین در این خیابون خلوت و رانندهای که نفهمیدم از کجا جلوم پیچید؛ در یک لحظه، باعث داد بلند فربد و گذاشتن محکم پام روی ترمز شد... .
***