- Sep
- 204
- 901
- مدالها
- 1
ساعت نزدیکای هفت بود. الان باید میرفتم اتاق رایان.
اصلا نمیخواستم اتفاقات دیشب تکرار بشه.
ولی اصلا نمیتونستم تکون بخورم.
- مگه نباید بری اتاق ارباب؟
- اکرم من نمیتونم تکون بخورم. بلند شم فقط خدا میدونه چه آبروریزی بشه.
- آخه میترسم مثل دیشب ارباب بیاد بزنتت.
- اکرم. میگم تو بجای من برو. یه دست لباس براش بزار و صبحونش براش ببر همین. منم ببینم چه خاکی میتونم بریزم تو سرم.
اکرم با ذوق گفت:
- یعنی من برم تو اتاق ارباب؟
- آره.
- آخ جون. باشه قبول میکنم. فقط اگه ازم پرسید تو کدوم گوری هستی چی بگم؟
- بگو بخاطر اصابت لگد محکم شما تو شکمش دوهفته جلو انداخته تا اطلاع ثانویم تکون نمیخوره.
- باشه.
بهتره برم پیش فرنگیس. شاید یه کاری برام کرد.
تو آشپزخونه قدم رو میرفتم. یعنی هیچکی نیست به دادم برسه.
اکرم همون لحظه با رقص و پایکوبی امد داخل.
- اکرم چیشده؟
- وای نمیدونی. برای ارباب صبحونه بردم همش تا ته خورد. بعدم براش لباس بردم. لباس پوشید و گفت خوبه.
- همین. تو بخاطر همین خوشحالی.
- آخه همیشه میگفت من اشتهاشو کور میکنم. ولی اینبار نگفت. به نظرت اربابم از من خوشش میاد؟
- آره. صددرصد.
اکرم خیلی ذوق زده بود طفلکی
مثل خری که بهش تیتاپ دادن
یدفعه یاد یه چیزی افتادم
- اکرم به رایان قضیه منو گفتی چی گفت؟
- خندید بعدم گفت بهت بگم اگه کاری از دستش بربیاد کوتاهی نمیکنه.
مرتیکه کثافت.
جای عذرخواهیشه.
بلاخره سروکله فرنگیس پیدا شد.
اصلا نمیخواستم اتفاقات دیشب تکرار بشه.
ولی اصلا نمیتونستم تکون بخورم.
- مگه نباید بری اتاق ارباب؟
- اکرم من نمیتونم تکون بخورم. بلند شم فقط خدا میدونه چه آبروریزی بشه.
- آخه میترسم مثل دیشب ارباب بیاد بزنتت.
- اکرم. میگم تو بجای من برو. یه دست لباس براش بزار و صبحونش براش ببر همین. منم ببینم چه خاکی میتونم بریزم تو سرم.
اکرم با ذوق گفت:
- یعنی من برم تو اتاق ارباب؟
- آره.
- آخ جون. باشه قبول میکنم. فقط اگه ازم پرسید تو کدوم گوری هستی چی بگم؟
- بگو بخاطر اصابت لگد محکم شما تو شکمش دوهفته جلو انداخته تا اطلاع ثانویم تکون نمیخوره.
- باشه.
بهتره برم پیش فرنگیس. شاید یه کاری برام کرد.
تو آشپزخونه قدم رو میرفتم. یعنی هیچکی نیست به دادم برسه.
اکرم همون لحظه با رقص و پایکوبی امد داخل.
- اکرم چیشده؟
- وای نمیدونی. برای ارباب صبحونه بردم همش تا ته خورد. بعدم براش لباس بردم. لباس پوشید و گفت خوبه.
- همین. تو بخاطر همین خوشحالی.
- آخه همیشه میگفت من اشتهاشو کور میکنم. ولی اینبار نگفت. به نظرت اربابم از من خوشش میاد؟
- آره. صددرصد.
اکرم خیلی ذوق زده بود طفلکی
مثل خری که بهش تیتاپ دادن
یدفعه یاد یه چیزی افتادم
- اکرم به رایان قضیه منو گفتی چی گفت؟
- خندید بعدم گفت بهت بگم اگه کاری از دستش بربیاد کوتاهی نمیکنه.
مرتیکه کثافت.
جای عذرخواهیشه.
بلاخره سروکله فرنگیس پیدا شد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: