- Sep
- 204
- 901
- مدالها
- 1
اکرم بیچاره دوباره داشت گریه میکرد.
دلم براش خیلی میسوخت.
- اکرم گریه نکن. اخه کدوم عاقلی به چرندیات فرنگیس اهمیت میده.
- من که عاقل نیستم.
- کی این حرف زده؟ تو خیلی دختر خوبی هستی.
- هیچکی منو دوست نداره.
دستم و انداختم دور گردنش گفتم:
- من دوست دارم اکرم.
- راس میگی؟
- آره. تو الان بهترین دوست منی.
- من تا حالا بهترین دوست کسی نبودم.
- خب از این به بعد هستی. خزان و اکرم.
- نه. حزان و اکرم.
- آخرش من میمیرم تو این اسم منو درست نمیگی.
- مگه من درست نمیگم اسمت؟
خندم گرفته بود دخترهی خل و چل
- پاشو لباست عوض کن بریم سراغ کارمون.
- باشه.
وقتی اکرم آماده شد رفتم آشپزخونه که متوجه شدم رایان هنوز نرفته
برای همین رفتم اتاقش که لباسش آماده کنم.
دلم براش خیلی میسوخت.
- اکرم گریه نکن. اخه کدوم عاقلی به چرندیات فرنگیس اهمیت میده.
- من که عاقل نیستم.
- کی این حرف زده؟ تو خیلی دختر خوبی هستی.
- هیچکی منو دوست نداره.
دستم و انداختم دور گردنش گفتم:
- من دوست دارم اکرم.
- راس میگی؟
- آره. تو الان بهترین دوست منی.
- من تا حالا بهترین دوست کسی نبودم.
- خب از این به بعد هستی. خزان و اکرم.
- نه. حزان و اکرم.
- آخرش من میمیرم تو این اسم منو درست نمیگی.
- مگه من درست نمیگم اسمت؟
خندم گرفته بود دخترهی خل و چل
- پاشو لباست عوض کن بریم سراغ کارمون.
- باشه.
وقتی اکرم آماده شد رفتم آشپزخونه که متوجه شدم رایان هنوز نرفته
برای همین رفتم اتاقش که لباسش آماده کنم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: