- Dec
- 727
- 2,102
- مدالها
- 2
ندادم. هرکاری که کردم دلم خواسته و به خواست و ارادهی خودم بوده، چه توی این مدت چه قبلش من زندگیم رو خودم چرخوندم حالا بعضی جاها نقش بازی کردم یه سری کارها کردم که شاید در شانم نبوده ولی باز هم با اراده بوده چون من از هیچچیز و هیچکَس نمیترسم، تنها چیزه با ارزشی که دارم واسه از دست دادن جونمه که اون هم اگه خدا بخواد به یه ثانیه نکشیده میتونه بگیره و تمام اما؛ نمیگم هم خیلی از قبول کردن این رابطه خوشحال و خندانم. گاهی اوقات آدمها بین بد و بدتر مجبورن یکی رو انتخاب کنن انتخاب منم بدهس چون خستم از این مدل زندگی کردن، خستم از نقش بازی کردن بیشتر از همه هم خستم از دروغ گفتن.
خندید. نمیدونم میشه اسمش رو گذاشت وحشتناک یا نه ولی از نظرم این خنده اصلاً ساده نبود، ترسناک بود و مرموز. چشمهاش رو بسته بود و قهقه میزد. یهو خندش رو قطع کرد، چشمهاش رو که باز کرد باز دوباره اون سوز و سرما رو ساطع میکرد از خودش. پاهاش رو از روی هم برداشت و یه کم به جلو مایل شد. مرموز پرسید:
- میخوای بگی اون گزینه بدتر منم؟
نه مثل اینکه جواب داد اون حرفها. تو دلم عروسی بپا شد ولی صورتم نمایانگر چیزی نبود. مثل خودش خشک و جدی گفتم:
- این رو نگفتم من. ابداً هم نمیگم، گربهی بیچشم و رواَم مگه؟ اگه تو نبودی مشخص نبود تا الان چه بلاهایی به سرم آورده بودن، اگه دارم قبول میکنم این پیشنهاد رو فقط و فقط واسه اینکه خودم رو بکشم کنار که اینجوری تو رو کمتر تو دردسر میندازم به هرحال همونجور که گفتی بودن ما کنار هم جز دردسر چیزی نداره. به قول معروف میگن یه بار جَستی ملخک دوبار جَستی ملخک، اخر به دستی ملخک، منم دوبار رو جستم دفعه سومی وجود نداره چون میزنن حالا یا من رو یا تو رو. دَربَند خودم نیستم ولی نمیخوام به خاطره من تو دردسر بیاوفتی. تاهمینجاش هم آقایی کردی که به هر روشی مراقبت کردی از من اما؛ خب به هرحال وقتشه منم جُل وپلاسم رو جمع کنم برم از اینجا، از همون اول هم که قرار نبود موندگار بشم واسه همیشه اینجا! حالا اینکه حضور متین هم با اینها مصادف شد جای خود داره. البته از حق هم نگذریم متین پسره بدی نیست، میتونه آرامش من رو حداقل تعمین کنه.
باهمون لحن مرموز پرسید:
- مگه نداشتی اینجا؟
ای بابا عجب گیری کردمها، ول کن نیست. البته بدم نیست این کشمکش، دوست داشتم این رو من.
- راستش رو بگم نه. قبول کن نه من آرامش داشتم نه تو. همین که چند وقته نتونستیم هرکدوممون تو یه اتاق جدا راحت بخوابیم، همین یعنی نبود آرامش.
- مشکل فقط اتاقه؟
- مشکل فقط اتاق نیست. من و تو اونقدری تو نقشمون فرو رفتیم که یادمون رفته چیزی بینمون نیست بعضی اوقات کارهامون دسته خودمون نیست و غیرارادی انجام میدیم یه کاری رو یا یه حرفی رو میزنیم. عادت کردیم ما به هم، من دلم نمیخواد این رو.
- چی رو دقیقا؟
- این عادت کردنه رو.
- که چی؟ اگه بری با متین به اون عادت میکنی. چه فرقی هست
خندید. نمیدونم میشه اسمش رو گذاشت وحشتناک یا نه ولی از نظرم این خنده اصلاً ساده نبود، ترسناک بود و مرموز. چشمهاش رو بسته بود و قهقه میزد. یهو خندش رو قطع کرد، چشمهاش رو که باز کرد باز دوباره اون سوز و سرما رو ساطع میکرد از خودش. پاهاش رو از روی هم برداشت و یه کم به جلو مایل شد. مرموز پرسید:
- میخوای بگی اون گزینه بدتر منم؟
نه مثل اینکه جواب داد اون حرفها. تو دلم عروسی بپا شد ولی صورتم نمایانگر چیزی نبود. مثل خودش خشک و جدی گفتم:
- این رو نگفتم من. ابداً هم نمیگم، گربهی بیچشم و رواَم مگه؟ اگه تو نبودی مشخص نبود تا الان چه بلاهایی به سرم آورده بودن، اگه دارم قبول میکنم این پیشنهاد رو فقط و فقط واسه اینکه خودم رو بکشم کنار که اینجوری تو رو کمتر تو دردسر میندازم به هرحال همونجور که گفتی بودن ما کنار هم جز دردسر چیزی نداره. به قول معروف میگن یه بار جَستی ملخک دوبار جَستی ملخک، اخر به دستی ملخک، منم دوبار رو جستم دفعه سومی وجود نداره چون میزنن حالا یا من رو یا تو رو. دَربَند خودم نیستم ولی نمیخوام به خاطره من تو دردسر بیاوفتی. تاهمینجاش هم آقایی کردی که به هر روشی مراقبت کردی از من اما؛ خب به هرحال وقتشه منم جُل وپلاسم رو جمع کنم برم از اینجا، از همون اول هم که قرار نبود موندگار بشم واسه همیشه اینجا! حالا اینکه حضور متین هم با اینها مصادف شد جای خود داره. البته از حق هم نگذریم متین پسره بدی نیست، میتونه آرامش من رو حداقل تعمین کنه.
باهمون لحن مرموز پرسید:
- مگه نداشتی اینجا؟
ای بابا عجب گیری کردمها، ول کن نیست. البته بدم نیست این کشمکش، دوست داشتم این رو من.
- راستش رو بگم نه. قبول کن نه من آرامش داشتم نه تو. همین که چند وقته نتونستیم هرکدوممون تو یه اتاق جدا راحت بخوابیم، همین یعنی نبود آرامش.
- مشکل فقط اتاقه؟
- مشکل فقط اتاق نیست. من و تو اونقدری تو نقشمون فرو رفتیم که یادمون رفته چیزی بینمون نیست بعضی اوقات کارهامون دسته خودمون نیست و غیرارادی انجام میدیم یه کاری رو یا یه حرفی رو میزنیم. عادت کردیم ما به هم، من دلم نمیخواد این رو.
- چی رو دقیقا؟
- این عادت کردنه رو.
- که چی؟ اگه بری با متین به اون عادت میکنی. چه فرقی هست
آخرین ویرایش توسط مدیر: