- Sep
- 73
- 115
- مدالها
- 2
#پارت_نهم
_ همسرتون دارویی مصرف میکنه ؟
قاطع جواب داد
_ نه خیر
دکتر ادامه داد
_ همسرتون به مدت زیاد قرص ریتالین مصرف می کنه و اگر این قرص رو ناگهانی بزارن کنار منجر به مرگ یا غش میشه
با این حرف دکتر پیام نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت کلافه بلند شد که دکتر گفت
_ ایشون باید تحت نظر دکتر باشن وگرنه ...
با شدت خفگی که داشت بی توجه به حرف های دکتر رفت بیرون که با دیدن سهراب دستاش رو مشت کرد
_ پیام دکتر چی گفت ؟
تو دو راهی سختی بود.
(سهراب)
با دیدن روشنا که بهت زده نگاهم میکرد گفتم
_ روشنا باید تحت نظر دکتر باشی ، خب ؟
_ یعنی بدون اینکه من بفهمم به من قرص ریتالین دادن پس یعنی اون همه سردردی که داشتم...
دستمو گذاشتم رو بازوی روشنا که زمزمه کرد
_ کی با من اینکارو کرده ؟ !
دستای سرد روشنا رو گرفتم
_ درست میشه
با دیدن چشمای نا امید روشنا سرمو انداختم پایین
_ از همون اول میدونستم دوسم ندارن ولی من...
_ قربونت بشم من تو قوی هستی میدونم که از پسش بر میای ، کی دوست نداره ؟
روشنا نگاهشو ازم برگردوند با صدایی که می لرزید گفت
_ خانوادم
باتعجب جواب دادم
_ تو فکر میکنی خانوادت اینکارو باهات کرده ؟
_ نمیدونم ولی من جز خانوادم با کسی مشکل نداشتم
با فکر اینکه خانوادش بهش آسیب برسونه منو تا مرز جنون می برد .
روشنا رو گرفتم بغلم بدون هیچ حرفی سرشو گذاشت رو سینم زمزمه کردم
_ درست میشه
_همه ی اینا درست میشه همه چی مثل قبل میشه ولی دل من این وسط چی میشه ، این وسط خودم تموم میشم
_ هیشش آروم باش من کنارتم
بعد از پنج هفته روشنا بهتر از قبل بود دکتر همش بالا سرش بود مامان رو همون روز بردم خونه پیام که انگار نه انگار مادرش مریضه در به در دنبال نادر میگرده به گفته های قبلی نادر که میگفت من رها رو کشتم ولی دلیلش رو هنوز پیدا نکرده بودن ولی مطمئنم نادر رها رو بخاطر پیام کُشت نادر میخواست پیام شبیه خودش بشه مثل خودش یه عوضی ولی نتونست چه خوش خیال
یادمه مامان گفته بود درسته پیام پسرم نیست ولی اون مثل خودمه مثل پسرمه
(روشنا)
کلی سوال بی جواب داشتم اگه نادر رها رو کُشته بود چرا رها به من قرص ریتالین میداد چیکارش کرده بودم اصلا نادر و رها چه ربطی به هم داشتن ذهنم درگیر بود بماند که به لطف سهراب سر درد هام و حالت تهوع هام خیلی کم شده بود بعد اینکه خوب شدم همه چی رو درست می کنم در باز شد با دیدن نرگس خانوم لبخندی زدم
_ سلام نرگس خانم
_ سلام دخترم حالت چطوره ؟
_ خوبم شما خوب هستین ؟
_ شکر خدا منم خوبم
نرگس خانم نشست کنارم نگاهم کرد که پرسیدم
_ نرگس خانم میشه ازتون یه سوال بپرسم
_ بپرس دخترم
_ نادر پدر پیام چرا خواهرمو کشت؟
نرگس خانم سرشو انداخت پایین که با صدایی که می لرزید جواب داد
_ دوسال پیش یه زندگی آروم با نادر داشتیم خوشبخت بودیم نادر سرش تو کار خودش بود پیام اونموقع ۲۸ سالش بود سهراب هم ۲۶ سالش بود پیام خودشو به آب آتیش میزد تا بره پیش کیارش ، برادرم هم کم نذاشت به پیام کمک کرد پسرم بعد از شیش سال تلاش تونست به آرزوش برسه نادر مخالف کار پیام نبود درسته پیام بچه ی واقعی ما نبود ولی مثل پسرم دوسش داشتم
با شنیدن هر حرف نرگس خانم تعجبم بیشتر میشد مکثی کرد که ادامه داد
_ نمیدونم تو اون یه ماه چه بلایی سر نادر آوردن که نادر از پیام خواست یه پرونده ای که تو اداره بود رو بسوزنه پیام بخاطر پدرش اینکارو کرد نادر تو خلاف بود و از پیام استفاده می کرد پسر منم از خدا بی خبر اینکارو فقط بخاطر پدرش می کرد . منم از کارای نادر خبر نداشتم ولی یه روز کیارش اومد خونه از کارای نادر گفت پیام عصبی بلند شد کلافه بود چون اونم هم دست پدرش بود کیارش با شنیدن اینکه پیام هم ناخواسته بهش کمک میکرد ناراحت شد و پیام رو به مدت پنج ماه فرستاد اهواز کیارش شب روزش دستگیری نادر بود که بعد از دوماه گرفتش من از نادر طلاق گرفتم و حکم اعدام برای نادر اومد ولی نادر دوباره فرار کرد کیارش پیام رو برگردوند نادر تو بازجویی اسمی از پیام نبرده بود کیارش هم این موضوع رو پنهان کرد مدتی بود که از نادر خبر نداشتیم تا به الان که فهمیدیم قاتل رها نادره ، پیام حق داره در به در دنبال نادر بگرده
_ خیلی سختی کشیدین؟
نرگس خانم اشکامو پاک کرد لبخندی زد
_ دخترم منم سختی کشیدم ولی یه روزی میاد که تموم این سختی هارو می فروشی اونجاست که به خودت میای میگی می ارزه ، تو هنوز اول راهی
لبخند کجی زدم که زمزمه کردم
_ پس نادر میخواسته از پیام انتقام بگیره ؟
_ اره
_ ولی آخه چرا ؟
نرگس خانم نگاهشو دوخت به پنجره زمزمه کرد
_ نمیدونم
_ همسرتون دارویی مصرف میکنه ؟
قاطع جواب داد
_ نه خیر
دکتر ادامه داد
_ همسرتون به مدت زیاد قرص ریتالین مصرف می کنه و اگر این قرص رو ناگهانی بزارن کنار منجر به مرگ یا غش میشه
با این حرف دکتر پیام نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت کلافه بلند شد که دکتر گفت
_ ایشون باید تحت نظر دکتر باشن وگرنه ...
با شدت خفگی که داشت بی توجه به حرف های دکتر رفت بیرون که با دیدن سهراب دستاش رو مشت کرد
_ پیام دکتر چی گفت ؟
تو دو راهی سختی بود.
(سهراب)
با دیدن روشنا که بهت زده نگاهم میکرد گفتم
_ روشنا باید تحت نظر دکتر باشی ، خب ؟
_ یعنی بدون اینکه من بفهمم به من قرص ریتالین دادن پس یعنی اون همه سردردی که داشتم...
دستمو گذاشتم رو بازوی روشنا که زمزمه کرد
_ کی با من اینکارو کرده ؟ !
دستای سرد روشنا رو گرفتم
_ درست میشه
با دیدن چشمای نا امید روشنا سرمو انداختم پایین
_ از همون اول میدونستم دوسم ندارن ولی من...
_ قربونت بشم من تو قوی هستی میدونم که از پسش بر میای ، کی دوست نداره ؟
روشنا نگاهشو ازم برگردوند با صدایی که می لرزید گفت
_ خانوادم
باتعجب جواب دادم
_ تو فکر میکنی خانوادت اینکارو باهات کرده ؟
_ نمیدونم ولی من جز خانوادم با کسی مشکل نداشتم
با فکر اینکه خانوادش بهش آسیب برسونه منو تا مرز جنون می برد .
روشنا رو گرفتم بغلم بدون هیچ حرفی سرشو گذاشت رو سینم زمزمه کردم
_ درست میشه
_همه ی اینا درست میشه همه چی مثل قبل میشه ولی دل من این وسط چی میشه ، این وسط خودم تموم میشم
_ هیشش آروم باش من کنارتم
بعد از پنج هفته روشنا بهتر از قبل بود دکتر همش بالا سرش بود مامان رو همون روز بردم خونه پیام که انگار نه انگار مادرش مریضه در به در دنبال نادر میگرده به گفته های قبلی نادر که میگفت من رها رو کشتم ولی دلیلش رو هنوز پیدا نکرده بودن ولی مطمئنم نادر رها رو بخاطر پیام کُشت نادر میخواست پیام شبیه خودش بشه مثل خودش یه عوضی ولی نتونست چه خوش خیال
یادمه مامان گفته بود درسته پیام پسرم نیست ولی اون مثل خودمه مثل پسرمه
(روشنا)
کلی سوال بی جواب داشتم اگه نادر رها رو کُشته بود چرا رها به من قرص ریتالین میداد چیکارش کرده بودم اصلا نادر و رها چه ربطی به هم داشتن ذهنم درگیر بود بماند که به لطف سهراب سر درد هام و حالت تهوع هام خیلی کم شده بود بعد اینکه خوب شدم همه چی رو درست می کنم در باز شد با دیدن نرگس خانوم لبخندی زدم
_ سلام نرگس خانم
_ سلام دخترم حالت چطوره ؟
_ خوبم شما خوب هستین ؟
_ شکر خدا منم خوبم
نرگس خانم نشست کنارم نگاهم کرد که پرسیدم
_ نرگس خانم میشه ازتون یه سوال بپرسم
_ بپرس دخترم
_ نادر پدر پیام چرا خواهرمو کشت؟
نرگس خانم سرشو انداخت پایین که با صدایی که می لرزید جواب داد
_ دوسال پیش یه زندگی آروم با نادر داشتیم خوشبخت بودیم نادر سرش تو کار خودش بود پیام اونموقع ۲۸ سالش بود سهراب هم ۲۶ سالش بود پیام خودشو به آب آتیش میزد تا بره پیش کیارش ، برادرم هم کم نذاشت به پیام کمک کرد پسرم بعد از شیش سال تلاش تونست به آرزوش برسه نادر مخالف کار پیام نبود درسته پیام بچه ی واقعی ما نبود ولی مثل پسرم دوسش داشتم
با شنیدن هر حرف نرگس خانم تعجبم بیشتر میشد مکثی کرد که ادامه داد
_ نمیدونم تو اون یه ماه چه بلایی سر نادر آوردن که نادر از پیام خواست یه پرونده ای که تو اداره بود رو بسوزنه پیام بخاطر پدرش اینکارو کرد نادر تو خلاف بود و از پیام استفاده می کرد پسر منم از خدا بی خبر اینکارو فقط بخاطر پدرش می کرد . منم از کارای نادر خبر نداشتم ولی یه روز کیارش اومد خونه از کارای نادر گفت پیام عصبی بلند شد کلافه بود چون اونم هم دست پدرش بود کیارش با شنیدن اینکه پیام هم ناخواسته بهش کمک میکرد ناراحت شد و پیام رو به مدت پنج ماه فرستاد اهواز کیارش شب روزش دستگیری نادر بود که بعد از دوماه گرفتش من از نادر طلاق گرفتم و حکم اعدام برای نادر اومد ولی نادر دوباره فرار کرد کیارش پیام رو برگردوند نادر تو بازجویی اسمی از پیام نبرده بود کیارش هم این موضوع رو پنهان کرد مدتی بود که از نادر خبر نداشتیم تا به الان که فهمیدیم قاتل رها نادره ، پیام حق داره در به در دنبال نادر بگرده
_ خیلی سختی کشیدین؟
نرگس خانم اشکامو پاک کرد لبخندی زد
_ دخترم منم سختی کشیدم ولی یه روزی میاد که تموم این سختی هارو می فروشی اونجاست که به خودت میای میگی می ارزه ، تو هنوز اول راهی
لبخند کجی زدم که زمزمه کردم
_ پس نادر میخواسته از پیام انتقام بگیره ؟
_ اره
_ ولی آخه چرا ؟
نرگس خانم نگاهشو دوخت به پنجره زمزمه کرد
_ نمیدونم