جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

متفرقه حرف دلت را بگو:)

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تعامل ادبی توسط Kiana' با نام حرف دلت را بگو:) ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 53,407 بازدید, 2,073 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته تعامل ادبی
نام موضوع حرف دلت را بگو:)
نویسنده موضوع Kiana'
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ریحانا۲۰
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Apr
147
687
مدال‌ها
2
سکوت کن
سکوت کن
که باز پایان نمی‌رسد بیداد
نه از تو زاده نمی‌شود فریاد
سکوت کن
سکوت کن
که جیره‌ات، این سکوت پر تکرار
دلیل، شاعر شدن به هر اجبار
سکوت ...سکوت
بلندتر سکوت کن
سکوت ...!

سکوت کن
سکوت کن
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
154
612
مدال‌ها
2
عاشقی درد غریبی است که بی درمان است
شعله‌ی داغ و عجیبی است که به دل پنهان است
خلق گوید که همین عشق فقط بیمار است
قلب گوید هرکه بیمار شود انسان است
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
693
9,148
مدال‌ها
2
وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز
ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز

ناز بر من کن که نازت می‌کشم تا زنده‌ام
نیم جانی هست و می‌آید نیاز ازمن هنوز

آن‌چنان جانبازیی کردم به راه او که خلق
سال‌ها بگذشت و می‌گویند باز از من هنوز

سوختم صد بار پیش او سراپا همچو شمع
پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز

همچو وحشی گه به تیغم می‌نوازد گه به تیر
مرحمت نگرفته باز آن دلنواز از من هنوز
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Apr
147
687
مدال‌ها
2
سکوت من ‏
در اتاق
یاد روزهای بی حاصل
که رفته اند
سکوت من
در دلم
خنجرهای دستهای کوچک تو
در قلب پاره پاره ام
سکوت من ‏
قلب بیمار من
نی را بزن
نی را بنواز
سکوت من
با صدای نی
با صدای گریه هایم
بیچاره خواهرم
که مثل شمع های جشن تولدم
آب شد....
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
154
612
مدال‌ها
2
من سکوت خویش را گم کرده‌ام!
ای سکوت، ای مادر فریادها

گم شدم در این هیاهو، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من

گر سکوت خویش را می‌داشتم
زندگی پر بود از فریاد من
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
693
9,148
مدال‌ها
2
خلوت نشین خاطر دیوانه‌ی منی
افسونگری و گرمی افسانه‌ی منی

بودیم با تو همسفر عشق، سال‌ها
ای آشنا نگاه، که بیگانه‌ی منی...

هرچند شمع بزم کسانی، ولی هنوز
آتش فروز خرمن پروانه‌ی منی

چون موج سر به صخره‌ی غم کوفتم زِ درد
دور از تو، ای که گوهر یک دانه‌ی منی

خالی مباد ساغر نازت، که جاودان
شورافکنی و ساقی میخانه‌ی منی

آنجا که سرگذشت غم شاعران بود
نازم تو را، که گرمی افسانه‌ی منی
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
154
612
مدال‌ها
2
شاید عشق فقط یک افسانه است.
شاید دنیا بی افسانه باشد مرده است.
جُرم پروانه گرچه به دور شمع گشتن است.
پروانه چو سوخت، شمع کارش گریه کردن است.
گر عشق از برایت افسانه ای بیگانه است.
زیرا فقط در نوجوانی قلبت عاشق افسانه است.
من نگویم که پروانه فقط ز عشق شمع بسوخت.
نور آن شمع بود که در افسانه عشق پروانه است.
آن خدایی که از برای بندگانش افسانه عشق را ساخته است.
هیچگاه قلب بندگانش را ز افسانه عشق تهی نساخته است.
عشق پروانه به نور اگرچه در اشعار مان سوخته است.
قلب عاشق همچو پروانه به دور شمع افسانه اش پاینده است.
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
693
9,148
مدال‌ها
2
آوایِ قلم ترانه یِ موی تو شد
نی زن شدنم بهانه یِ موی تو شد

در گوشِ من آهسته دلم روزی گفت
دل دل زدنم نشانه یِ موی تو شد

بر رویِ تنش درختِ پیری حک کرد
سر سبزیِ من جوانه یِ موی تو شد

دل عاشق موهای تو در باد شده
صد قافله دل روانه یِ موی تو شد

افسونگر عشق هم زمین گیر شده
خود جادوی ماهرانه یِ موی تو شد

با رهرو خود پیر هم عاشق شده است
او زاهدِ آستانه یِ موی تو شد

لب شیوه یِ شاعری کجا می‌داند
سرچشمه یِ شاعرانه یِ موی تو شد
 
موضوع نویسنده

Kiana'

سطح
4
 
- مدیر تالار زبان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار زبان
ناظر تایید
Jun
3,427
13,561
مدال‌ها
3
سکوت من گر بشکند..
فریادها به گوش‌ها می‌رسد..
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
154
612
مدال‌ها
2
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت

رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت

این عمر سبکسایه ی ما بسته به آهی است
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
 
بالا پایین