جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار حسین دهلوی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام حسین دهلوی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 946 بازدید, 38 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع حسین دهلوی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
ندیدم روز خوش بعد از تو شادی شد فراموشم
به جز هق هق صدای آشنایی نیست در گوشم

چنان درسی به من داده‌ست چشمانت، که با یادش
هنوز از چشم‌های دلفریبان چشم می‌پوشم!

نمی‌کوشم در اثباتِ وفاداری، همین کافی‌ست
که حتی زانوی غم را نمی‌گیرم در آغوشم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش!
رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش

شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
«اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش»

آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش

صورتی دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست
خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش!

باشد ای خورشیدِ پنهان! در حجابِ خویش باش
باز هم خو می‌کنم با سایه‌ی دیوار خویش...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
دعا نمی کنم این روزها، مرادی نیست
تو را به مهر و محبت که اعتقادی نیست!

ببخش اینکه به تو خیره می شوم گاهی...
خیال کرده ام این حاجت زیادی نیست!

قبول کن به خدا بخت هم رقیب من است
شبی که موی تو آشفته است، بادی نیست!

سکوت کردی و دیدی چه زخم‌ها خوردم
سکوت معنی‌اش این است: انتقادی نیست!

تو شاهزاده ی مغرور قصه ای؛ جز من
دوای بی کسی ات دست شهرزادی نیست!

به سیل گریه قسم، آبروی من رفته‌ست
از این به بعد به چشمانم اعتمادی نیست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
دلواپسم، ولی نگران تو نیستم
گفتند عاشق است... به جان تو نیستم!

ما سنگ و شیشه‌ایم؛ دریغ از یکی‌شدن
بس کن! من آشنای جهان تو نیستم

دستِ قدَر، سیاهه‌ی تقدیر را نوشت
بختت سپید باد! از آنِ تو نیستم

من "بال و پر شکسته‌ام" ای سرو پُرغرور
شکر خدا که بار گران تو نیستم

بستم به بوسه باز دهان تو را، ببخش!
شرمنده‌ام، حریف زبان تو نیستم...!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
کم است حوصله و رنج و درد بسیار است
به هرکه می‌نگرم، چون خودم گرفتار است

اگر رقیب برایت هنوز محترم است
عجیب نیست، خداوندگار ستّار است

تو را درست ندیدم سر قرار... ببخش!
که هرچه می‌کشم از اشکِ مردم‌آزار است

مرا به کار نیامد هزار فضل و هنر
همیشه میوه برای درخت‌ها "بار" است

بگو که مرگ مرا زودتر رقم بزند
که عمر، خواب عمیقی به من بدهکار است...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
حرف دلم آن بود که با خلق نگفتم
بغضی‌ست در این ابر که باران شدنی نیست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
مبین که پیش تو بغضم همیشه زندانیست
هنوز همدم این مرد، اشکِ پنهانیست

به وعدههای تو امیدوارم؛ اما حیف
که عمرِ نوح ندارم... که آدمی فانیست!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
با حسرت دیدار، چه شب ها که سحر شد
این عمر من و توست که بیهوده هدر شد
.
هرگاه نسیمی به سر زلف تو پیچید
خاکستر افروخته ام زیر و زبر شد
.
تا آمدم از وعده ی دیدار بپرسم
لب های تو محدود به اما و اگر شد
.
از چشم تو افتادم و دیدم که به جز من
هر قطره که از چشم تو افتاد، گهر شد!
.
در کوزه ی خشکیده، "نم"ی راه ندارد
بیچاره نگاهی که به امید تو تر شد
.
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
بعد عمری
مات بودن در زمین،
فهمیده ام

بردن از تقدیر،
در قانونِ این شطرنج نیست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
من از لجاجت...
این روزگار می‌ترسم...

به لب نمی‌بَرم...
آن را...که آرزو دارم...
 
بالا پایین