جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

تکمیل شده داستان کوتاه [در سه شب] اثر «مریم فواضلی» کاربر انجمن رمان بوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستانک و داستان کوتاه‌های تکمیل شده توسط MARYM.F با نام داستان کوتاه [در سه شب] اثر «مریم فواضلی» کاربر انجمن رمان بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,198 بازدید, 33 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته داستانک و داستان کوتاه‌های تکمیل شده
نام موضوع داستان کوتاه [در سه شب] اثر «مریم فواضلی» کاربر انجمن رمان بوک
نویسنده موضوع MARYM.F
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط HAN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
مترجم انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
Sep
2,651
7,335
مدال‌ها
2
- ژاله چی میگی؟
- می...می.
همان صدای بم برگشت؛ با ترس نگاه کردم که ادامه داد:
- اون‌تنهاست و دنبال دخترش می‌گرده!
با تعجب گفتم:
- دخترش؟
- آره! از تو کمک میخواد؛ فقط تو میتوانی دخترش رو پیدا کنی.
این‌مادر و دختر سال‌ها سرگردان هستند و دنبال همدیگر می‌گردند، ادامه داد:
- اون خ*یانت نکرده، این یک‌ تهمت بود! ما باید دخترش رو پیدا کنیم.
یاد همان دخترک افتادم، همان دخترک که غیب می‌شد. گفتم:
- پاشو بریم، من میدونم دخترش کجاست!
به چشم‌های ژاله که به رنگ قرمز تبدیل شدند نگاه کردم و گفتم:
- ژاله چشم‌هات!
- هنوز درون جثه‌ام هست، فقط اجازه داد باهات ارتباط برقرار کنم!
به سمت همان جایی که اولین بار دخترک را دیدم رفتیم، دور خودم می‌چرخیدم و با صدای بلند گفتم:
-دختر قرمزی!
دور درخت‌ها را می‌گشتم که دستی روی چشم‌هایم نشستند. سرم را بگرداندم و به دخترک قرمزی نگاه کردم که با خنده همیشگی‌اش نگاهم‌ می کرد، با شادی گفتم:
- مامانت رو پیدا کردم!
دستش‌ را گرفتم و به سمت ژاله رفتم، ژاله با چشم های قرمزاش به من‌نگاه می‌کرد که با دیدن دخترک دوید و با اشک‌ دخترک را در بغل گرفت. صدای ژاله گم شد و روح برگشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
مترجم انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
Sep
2,651
7,335
مدال‌ها
2
با لبخند به دختر و مادر خیره بودم که ناگهان نوری بلند شد و ژاله بلند شد، با لبخند به من‌نگاه کرد، ژاله را در آغوش گرفتم و گفتم:
- خوش اومدی!
به دختر و مادری دست در دست هم‌ روبه‌روی‌مان ایستادِ بودند نگاه کردم. چشم‌های قرمز روح به آبی تبدیل شد و با لبخند تشکری کرد و ناپدید شدند، ژاله نگاهم‌ کرد و گفت:
- اما هنوز تموم نشدِ!
با تعجب و اخم گفتم:
- نکنه باید روح شوهرش هم پیدا کنم؟
ژاله خندید و گفت:
- شوهرش زنده است و باید مجازاتش کنیم.
- یعنی چی؟
- شوهرش باباجی هست! با باباجی ازدواج کرد و هنگامی که زایمان کرد؛ اون موقع هر زنی که دختر به دنیا می‌آورد، دختر رو تو چاه دفن می‌کردند؛ اما این مادر در مقابل شوهرش مقاومت‌کرد، دخترش رو برداشت و فرار کرد. باباجی به مردم گفت که شب آن را با مردی دیده است و شیخ‌ها دستور آتیش زدنش رو دادن، دخترش رو تو کلبه انتهای جنگل میذاره و خودش فرار می‌کنه؛ اما اون‌ها پیداش می‌کنن. بقیه‌ش هم که خودت میدونی!
با خشم بهش خیره بودم، گفتم:
- این مرد عوضی چطور جرأت همچنین کاری رو داشت؟
***
وارد کلبه شدیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

MARYM.F

سطح
0
 
مترجم انجمن
مترجم انجمن
کاربر ممتاز
Sep
2,651
7,335
مدال‌ها
2
ژاله با خشم به سمت باباجی که درحال درس دادن بود رفت. روبه‌روی‌ش ایستاد و سیلی محکمی به صورتش زد که همه بلند شدند. ژاله جیغ زد و گفت:
- همه چی رو فهمیدم! چطور جرأت کردی به خاطر این‌که یک دختر به دنیا آورد همچنین‌ تهمتی بهش بزنی؟!
باباجی خندید و گفت:
- اون‌ خیانتکارِ!
ژاله: خفه شو، تو اون رو کشتی!
برگشت و همه چیز را به همه گفت.
***
کنار چاه نشسته بودم و به بیژن‌ نگاه کردم که با ژاله به سمتم آمدند و کنارم نشستند. گفتم:
- اولین سالگرد جمع شدن مادر و دختر!
ژاله: دوست دارم خواهری!
- اگه اون شب برات اتفاقی می‌افتاد هیچ وقت زنده نمی‌موندم.
ژاله: اون‌ روح خبیث نیست،؛ منتهی ما باید ارواح رو بفهمیم! روحی که سرگردانِ، منتظر یک‌ عزیزی هست. ما باید این رو درک کنیم‌؛ نه ازشون بترسیم!
ژاله پارچه قرمزی را روی چاه گذاشت و رفت، به چاه نگاه کردم و زمزمه‌کنان گفتم:
- ممنون که من رو انتخاب کردی!
***
پایان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

HAN

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
فعال انجمن
Mar
4,358
20,976
مدال‌ها
9
1674910091616.png
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: MARYM.F
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین