- Jul
- 661
- 13,414
- مدالها
- 2
پارت۱۵۸
***
لوسیفر خشمگین خواست وارد تونل ذهنش شود و با عبور از آن در زیر زمین خانه باغ امید که به خواست خودش تحت شکنجه شاهپور و بهمن قرار گرفته بود، ظاهر شود... کاتار ناگهان بازوی او را گرفت و نگهش داشت! لوسیفر از خشم چشمان تیلهایش گشاد شد.
- کاتار، چه غلطی میکنی! چرا نمیای؟
کاتار با ادب و آرامش کمی سر خم نمود.
- سرورم، میشه عجولانه تصمیم نگیرین؟
لوسیفر با غضب دست کاتار را از دور بازویش پس زد.
- نمیبینی آمیدان من رو دارن شکنجه میدن؟
کاتار با نگرانی به چشمان نگران لوسیفر دقیق شد.
- خواهش میکنم کمی آروم باشین، گوش بدین. میدونم شما طاقت دیدن درد و شکنجهی پسرتون رو ندارین اما نباید بدون سیاست وارد بازی سرورم آمیدان بشین. جناب لوسیفر پسرخوندهی شما ابلیسی فوقالعاده زیرک و با سیاسته. اگه مقابلش بیگدار به آب بزنین، مِیدون رو کلاً به اون واگذار کردین. اما اگه با فکر و سیاست پیش برین، میتونین به راحتی اون رو به بازی خودتون بکشین و همونی رو که میخواین رقم بزنین!
لوسیفر چشمانش را به کاتار ریز کرد.
- کاتار، تو چی از آمیدان میدونی که من نمیدونم؟ چرا این همه به اون بدبینی؟!
کاتار تشویش بیشتری در نگاهش موج زد!
- جناب آمیدان باید دنیای پنهونی از شما و بقیه داشته باشن.
لوسیفر با کنجکاوی پرسید:
- مثلاً چه دنیایی؟ اون قدرت تسخیر ارواح رو داره، پس مصلماً جهنمی هم براشون داره.
کاتار سری تکان داد.
- این دنیا نمیتونه جهنم باشه، من فکر میکنم جدا از ارواحی که در جهنمش میتونه تحت عذاب بزاره، دنیای دست نیافتنی دیگهای هم داره؛ یه دنیایی که میتونه ارواح رو بدون عذاب نگه داره!
لوسیفر با لجاجت نظریه کاتار را نفی کرد.
- غیر ممکنه! چرا باید ارواح رو بدون عذاب نگه داره؟ ارواحی که تسخیر ما میشن توی درد و عذاب جهنمیمون شریک هستن!
کاتار با کمی ترس از بیان حرفش با تردید این پا اون پا نمود.
- چون... من فکر میکنم... روح بانو کارمینا در اختیار سرورم آمیدان باشه. شما همیشه از اینکه بعد مرگ بانو کارمینا روحش رو نتونستین تسخیر کنین در عجب بودین. من مطمئنم اون روح توسط جناب آمیدان به دنیایی غیر جهنمش کشیده شده؛ وگرنه اون هرگز روح مادرش رو برای جهنم تسخیر نمیکرد!
لوسیفر ژرف در فکر رفت و کمی بعد با خود زمزمه نمود:
- اما آمیدان خیلی کوچیک بود که کارمینا کشته شد!
کاتار با نگرانی بیشتری ادامه داد:
- برای همین بهتون میگم سرورم آمیدان، ابلیس غیر قابل پیشبینی هستن؛ نباید مقابل اون عجولانه و احساسی تصمیمی بگیرین. ایشون هرگز از قدرتهای برتری که بعد ده سال ریاضتی که رفتن و بهدست اوردن با کسی سخنی نگفتن؛ حتی شما هم هنوز راهی به جهنم ایشون نداشتین!
لوسیفر با نگاهی به گوی که با شلاق به جان آمیدان افتاده بودند، چشمانش را بر روی هم گذاشت.
- این لعنتی رو از جلوی چشم من دور کن!
کاتار انرژی جادوی ردیابی را قطع کرد و سعی نمود لوسیفر را بیشتر به خواسته خودش مجاب نماید.
- عالیجناب، سرورم آمیدان خیلی باهوش و درونگرا هستن! اما شانس به شما رو کرده، پسرتون واقعاً عاشق شده! عاشق دختری که حالا برای ما تنها مهرهی باقی موندهست تا بتونیم قدرت طبیعتی که کُشندهی تاریکیه رو درون اون حفظ کنیم!
لوسیفر فریاد خشمگینی کشید.
- نه، نه اون دختر نباید وارد زندگی آمیدان بشه؛ اون یه انسان حقیره.
کاتار لبخند کمرنگی زد.
- اما عالیجناب، این اتفاق افتاده! اون دختر اینقدری در دل پسرتون جا پیدا کرده که داره جسمش رو با ریاضت دادن ضعیف میکنه تا بتونه به اون نزدیک بشه!
لوسیفر پوزخندی زد.
- این کار احمقانهست. هر چقدر هم ضعیف بشه باز یه جسم برتر داره و با نزدیکی به اون دختر، میکُشتش.
کاتار چشمانش را با سیاست ریز کرد.
- همین برگ برندهی شماست؛ من مطمئنم ستارهی اون دختر خاموش شده که طلسم ما باطل شد! شک نکنین اون دختر مرده و سرورم آمیدان روح اون دختر رو تسخیر کرده و مجدد تونسته احیاش کنه!
لوسیفر مشکوک به چشمهای موذی کاتار خیره ماند.
- خُب اگه اینطور باشه باید غرامت زیادی به عنوان قربانی به اَبَر خدایان جهنمی بده! اون انسانِ، دست بردن تو تقدیرش غرامت بیشتری داره. بعد اگه اینطور که تو میگی روح اون دختر در تسخیرش باشه، این ریاضت برای ضعیف شدنش نیاز نیست چون روح اون رو در اختیار داره.
کاتار متفکر به دور دست خیره شد.
- پسرخوندهی شما عاشق شده جناب لوسیفر، جسم اون دختر رو میخواد! همه وجودش برای داشتن اون خواهش شده وگرنه اصلاً مجدد احیاش نمیکرد و همون روحش رو داشت. اما الان میدونه نمیتونه به جسمش نزدیک بشه و کام دل ازش بگیره! داره تمام سعی خودش رو میکنه راهی برای تضعیف جسم خودش پیدا کنه! حالا وقتشه شما نقش یه پدر مهربون و دلسوز رو بازی کنین و جسم دختره رو قوی کنین تا برای همه چی آماده بشه.
لوسیفر با تعجب چند بار پشت هم پلک زد.
- کاتار، منظورت چیه دختره رو برای همه چی آماده کنم؟
کاتار با بدجنسی لبخند شیطانی بر لب نشاند.
- طلسم اتصال قدرت طبیعت به اون دختر دیگه کار نمیکنه، این یعنی نمیتونیم اون دو رو جدا کنیم. پس مجبوریم با همین جسم حفظش کنیم! جناب لوسیفر کمی دورتر رو نگاه کنین، چی از این بهتر؟ کُشندهی تاریکی توی جسمی باشه که عاشقی مثل پادشاه کائنات، جناب آمیدان رو داره که میتونه حمایتش کنه و دست تاریکی رو ازش کوتاه نگه داره؟ با قوی کردن جسم دختره توسط قدرت طبیعت، دل پسرتون رو برای داشتنش نرم کنین. این دختر مثل طوئمهی راحتی سر قلاب شماست. هم پادشاه کائنات رو خواهین داشت هم ملکهی طبیعت. این دو رو بههم وصل کنین نه اینکه مانعشون بشین. من مطمئنم این همون تقدیریه که پسرتون رو به برگشتن به قدرت و پادشاه کائنات بودن سوق میده! وقتی توی تقدیر این دختر دست بُرده و با خدای اون در افتاده، مطمئن باشین سرورم آمیدان برای حفظ و بهدست اوردن جسم این دختر، دیگه ترسی از هیچ قدرت و اَبَر خدایی نداره و همین اون رو رقیب سختی برای تاریکی میکنه!
لوسیفر متفکر با حلاجی حرفهای کاتار، کمی دست به چانه قدم زد و سپس سری تکان داد.
- تو فکر میکنی آمیدان برای داشتن اون دختر از ما طلب کمک میکنه؟ نمیبینی داره چطوری به خودش ریاضت میده!
کاتار دستانش را از هم باز کرد و شانههایش را بالا داد.
- اما ما میدونیم زحمت اون بیهودهست و خودش هم به زودی میفهمه. صبور باشین و بزارین این نیاز و خواهش داشتن اون دختر لبریزش کنه؛ اونوقت شما میمونین و سیاست پدرونهتون.
لوسیفر با لبخندی شیطانی با خیالی آسودهتر بر تختش نشست.
- آفرین کاتار، حق با توست. این دختر رو دورادور باید حفظ کنیم تا طوئمه تاریکی نشه. دیگه نمیتونیم از آمیدان بخوایم محله رو حصار کنه؛ اما حالا قدرت برتری مثل شاهین رو داریم. اون رو آماده میکنم به زمین بره و بدون اینکه اصل مقصد رو بگم به بهونهی معاملات مافیایی اون محل رو مجدد در حصار اون در میاریم تا تاریکی نتونه به دختره آسیبی برسونه. باید بریم پیش نریوس ببینیم چطوری میشه با کمک قدرت طبیعت جسم دختره رو قوی کنیم تا آمیدان راحتتر اون رو داشته باشه!
forumroman.com
***
لوسیفر خشمگین خواست وارد تونل ذهنش شود و با عبور از آن در زیر زمین خانه باغ امید که به خواست خودش تحت شکنجه شاهپور و بهمن قرار گرفته بود، ظاهر شود... کاتار ناگهان بازوی او را گرفت و نگهش داشت! لوسیفر از خشم چشمان تیلهایش گشاد شد.
- کاتار، چه غلطی میکنی! چرا نمیای؟
کاتار با ادب و آرامش کمی سر خم نمود.
- سرورم، میشه عجولانه تصمیم نگیرین؟
لوسیفر با غضب دست کاتار را از دور بازویش پس زد.
- نمیبینی آمیدان من رو دارن شکنجه میدن؟
کاتار با نگرانی به چشمان نگران لوسیفر دقیق شد.
- خواهش میکنم کمی آروم باشین، گوش بدین. میدونم شما طاقت دیدن درد و شکنجهی پسرتون رو ندارین اما نباید بدون سیاست وارد بازی سرورم آمیدان بشین. جناب لوسیفر پسرخوندهی شما ابلیسی فوقالعاده زیرک و با سیاسته. اگه مقابلش بیگدار به آب بزنین، مِیدون رو کلاً به اون واگذار کردین. اما اگه با فکر و سیاست پیش برین، میتونین به راحتی اون رو به بازی خودتون بکشین و همونی رو که میخواین رقم بزنین!
لوسیفر چشمانش را به کاتار ریز کرد.
- کاتار، تو چی از آمیدان میدونی که من نمیدونم؟ چرا این همه به اون بدبینی؟!
کاتار تشویش بیشتری در نگاهش موج زد!
- جناب آمیدان باید دنیای پنهونی از شما و بقیه داشته باشن.
لوسیفر با کنجکاوی پرسید:
- مثلاً چه دنیایی؟ اون قدرت تسخیر ارواح رو داره، پس مصلماً جهنمی هم براشون داره.
کاتار سری تکان داد.
- این دنیا نمیتونه جهنم باشه، من فکر میکنم جدا از ارواحی که در جهنمش میتونه تحت عذاب بزاره، دنیای دست نیافتنی دیگهای هم داره؛ یه دنیایی که میتونه ارواح رو بدون عذاب نگه داره!
لوسیفر با لجاجت نظریه کاتار را نفی کرد.
- غیر ممکنه! چرا باید ارواح رو بدون عذاب نگه داره؟ ارواحی که تسخیر ما میشن توی درد و عذاب جهنمیمون شریک هستن!
کاتار با کمی ترس از بیان حرفش با تردید این پا اون پا نمود.
- چون... من فکر میکنم... روح بانو کارمینا در اختیار سرورم آمیدان باشه. شما همیشه از اینکه بعد مرگ بانو کارمینا روحش رو نتونستین تسخیر کنین در عجب بودین. من مطمئنم اون روح توسط جناب آمیدان به دنیایی غیر جهنمش کشیده شده؛ وگرنه اون هرگز روح مادرش رو برای جهنم تسخیر نمیکرد!
لوسیفر ژرف در فکر رفت و کمی بعد با خود زمزمه نمود:
- اما آمیدان خیلی کوچیک بود که کارمینا کشته شد!
کاتار با نگرانی بیشتری ادامه داد:
- برای همین بهتون میگم سرورم آمیدان، ابلیس غیر قابل پیشبینی هستن؛ نباید مقابل اون عجولانه و احساسی تصمیمی بگیرین. ایشون هرگز از قدرتهای برتری که بعد ده سال ریاضتی که رفتن و بهدست اوردن با کسی سخنی نگفتن؛ حتی شما هم هنوز راهی به جهنم ایشون نداشتین!
لوسیفر با نگاهی به گوی که با شلاق به جان آمیدان افتاده بودند، چشمانش را بر روی هم گذاشت.
- این لعنتی رو از جلوی چشم من دور کن!
کاتار انرژی جادوی ردیابی را قطع کرد و سعی نمود لوسیفر را بیشتر به خواسته خودش مجاب نماید.
- عالیجناب، سرورم آمیدان خیلی باهوش و درونگرا هستن! اما شانس به شما رو کرده، پسرتون واقعاً عاشق شده! عاشق دختری که حالا برای ما تنها مهرهی باقی موندهست تا بتونیم قدرت طبیعتی که کُشندهی تاریکیه رو درون اون حفظ کنیم!
لوسیفر فریاد خشمگینی کشید.
- نه، نه اون دختر نباید وارد زندگی آمیدان بشه؛ اون یه انسان حقیره.
کاتار لبخند کمرنگی زد.
- اما عالیجناب، این اتفاق افتاده! اون دختر اینقدری در دل پسرتون جا پیدا کرده که داره جسمش رو با ریاضت دادن ضعیف میکنه تا بتونه به اون نزدیک بشه!
لوسیفر پوزخندی زد.
- این کار احمقانهست. هر چقدر هم ضعیف بشه باز یه جسم برتر داره و با نزدیکی به اون دختر، میکُشتش.
کاتار چشمانش را با سیاست ریز کرد.
- همین برگ برندهی شماست؛ من مطمئنم ستارهی اون دختر خاموش شده که طلسم ما باطل شد! شک نکنین اون دختر مرده و سرورم آمیدان روح اون دختر رو تسخیر کرده و مجدد تونسته احیاش کنه!
لوسیفر مشکوک به چشمهای موذی کاتار خیره ماند.
- خُب اگه اینطور باشه باید غرامت زیادی به عنوان قربانی به اَبَر خدایان جهنمی بده! اون انسانِ، دست بردن تو تقدیرش غرامت بیشتری داره. بعد اگه اینطور که تو میگی روح اون دختر در تسخیرش باشه، این ریاضت برای ضعیف شدنش نیاز نیست چون روح اون رو در اختیار داره.
کاتار متفکر به دور دست خیره شد.
- پسرخوندهی شما عاشق شده جناب لوسیفر، جسم اون دختر رو میخواد! همه وجودش برای داشتن اون خواهش شده وگرنه اصلاً مجدد احیاش نمیکرد و همون روحش رو داشت. اما الان میدونه نمیتونه به جسمش نزدیک بشه و کام دل ازش بگیره! داره تمام سعی خودش رو میکنه راهی برای تضعیف جسم خودش پیدا کنه! حالا وقتشه شما نقش یه پدر مهربون و دلسوز رو بازی کنین و جسم دختره رو قوی کنین تا برای همه چی آماده بشه.
لوسیفر با تعجب چند بار پشت هم پلک زد.
- کاتار، منظورت چیه دختره رو برای همه چی آماده کنم؟
کاتار با بدجنسی لبخند شیطانی بر لب نشاند.
- طلسم اتصال قدرت طبیعت به اون دختر دیگه کار نمیکنه، این یعنی نمیتونیم اون دو رو جدا کنیم. پس مجبوریم با همین جسم حفظش کنیم! جناب لوسیفر کمی دورتر رو نگاه کنین، چی از این بهتر؟ کُشندهی تاریکی توی جسمی باشه که عاشقی مثل پادشاه کائنات، جناب آمیدان رو داره که میتونه حمایتش کنه و دست تاریکی رو ازش کوتاه نگه داره؟ با قوی کردن جسم دختره توسط قدرت طبیعت، دل پسرتون رو برای داشتنش نرم کنین. این دختر مثل طوئمهی راحتی سر قلاب شماست. هم پادشاه کائنات رو خواهین داشت هم ملکهی طبیعت. این دو رو بههم وصل کنین نه اینکه مانعشون بشین. من مطمئنم این همون تقدیریه که پسرتون رو به برگشتن به قدرت و پادشاه کائنات بودن سوق میده! وقتی توی تقدیر این دختر دست بُرده و با خدای اون در افتاده، مطمئن باشین سرورم آمیدان برای حفظ و بهدست اوردن جسم این دختر، دیگه ترسی از هیچ قدرت و اَبَر خدایی نداره و همین اون رو رقیب سختی برای تاریکی میکنه!
لوسیفر متفکر با حلاجی حرفهای کاتار، کمی دست به چانه قدم زد و سپس سری تکان داد.
- تو فکر میکنی آمیدان برای داشتن اون دختر از ما طلب کمک میکنه؟ نمیبینی داره چطوری به خودش ریاضت میده!
کاتار دستانش را از هم باز کرد و شانههایش را بالا داد.
- اما ما میدونیم زحمت اون بیهودهست و خودش هم به زودی میفهمه. صبور باشین و بزارین این نیاز و خواهش داشتن اون دختر لبریزش کنه؛ اونوقت شما میمونین و سیاست پدرونهتون.
لوسیفر با لبخندی شیطانی با خیالی آسودهتر بر تختش نشست.
- آفرین کاتار، حق با توست. این دختر رو دورادور باید حفظ کنیم تا طوئمه تاریکی نشه. دیگه نمیتونیم از آمیدان بخوایم محله رو حصار کنه؛ اما حالا قدرت برتری مثل شاهین رو داریم. اون رو آماده میکنم به زمین بره و بدون اینکه اصل مقصد رو بگم به بهونهی معاملات مافیایی اون محل رو مجدد در حصار اون در میاریم تا تاریکی نتونه به دختره آسیبی برسونه. باید بریم پیش نریوس ببینیم چطوری میشه با کمک قدرت طبیعت جسم دختره رو قوی کنیم تا آمیدان راحتتر اون رو داشته باشه!

عکس شخصیت - عکس شخصیتهای رمان در حصار ابلیس/اثر ساناز هموطن/کاربر رمان بوک
🍁تصویر مربوط به پارت ۱۴۹ رمان...🍁

آخرین ویرایش: