- Jul
- 660
- 13,381
- مدالها
- 2
پارت۴۸
لوسیفر به همراه جادوگر کاتار که از داخل گوی رصد، شاهد همهی وقایع داخل سیاهچال بودند با دیدن عکسالعمل شاهین و آمیدان در ترمیم بردهها با خوشحالی فریاد شادی کشیدند! لوسیفر چشمانش از اشک حلقه زد، دست روی قلبش گذاشت.
- این لحظه از قشنگترین و موندگارترین خاطرات ذهن من خواهد شد.
کاتار هم برق خوشحالی در چشمانش درخشید.
- همینطوره، دیگه همهی نگرانیهامون واسه جنون سرورم آمیدان تموم شد. اون بهبود پیدا کرده، باید جشن بگیریم.
لوسیفر بعد از آرامتر شدن ضربان بلند قلبش از شعف، دستان کاتار را در دستانش فشرد و برق شادی از بهبودی آمیدان در چشمانش میدرخشید.
- واقعاً ازت ممنونم. تو طی همهی این سالها رفیق و همراه وفاداری برای من بودی. از حالا به بعد اجازه داری هر چقدر میخوای از الماسهای باغ من استفاده کنی؛ میدونی که اون الماسها پر از انرژی و قدرتهای برتر هستن. هر چیزی نیاز داشته باشی خودم برات فراهم میکنم.
کاتار هم با شادی و شعف از درمان آمیدان سر تعظیم فرود آورد.
- من هم از خوشحالی شما بسیار خرسندم و همیشه در کنارتون، مثل همهی این سالها وفادار خواهم موند.
لوسیفر با لبخند دو جام را پر کرد و یکی را به دست کاتار داد.
- حق با توئه، باید این پیروزی رو جشن بگیریم.
کاتار با حس پیروزی، محتویات جام را نوشید.
- آماده باشین، باید به سیاهچال بریم. وقتشه با سرورم، آمیدانِ بدون جنون روبهرو بشین. از امروز به بعد اون بدون عذاب وجدان از کُشتارهای جنونآمیزش از تموم قدرتهایی که شما بهش پیشکِش کردین، لذت وصف نشدنی خواهن برد! من مطمئنم سرورم آمیدان کمکم عشق و از خودگذشتگی شما رو به خودشون درک میکنن و در رفتارشون تجدید نظر خواهن کرد.
لوسیفر در حالیکه لبخند پر لذّتی از شنیدن حرفهای کاتار برلب داشت، جرعهجرعه از جام در دستش مینوشید و در افق دوری از ذهنش گم شد. لحظاتی از اولین حس عشق شدیدی که به آمیدان در قلبش تجربه کرده بود را بهیاد آورد... !
***
[پیشکارِ لوسیفر، موریس، نوزاد بهدنیا آمدهی بانو کارمینا را از دست ندیمهی مخصوص او گرفت و با خوشحالی وارد تالار اصلی قصر شد که لوسیفر بیتابانه دیدار آمیدان را انتظار میکشید.
لوسیفر با دیدن موریس که نوزاد را بغل کرده و بهسمتش میآمد با خوشحالی به سوی او بلند گام برداشت و نوزاد را که با بیتابی گریه میکرد از آغوش او گرفت. با شعف به چشمان زیبا و سبز رنگ آمیدان خیره ماند و با دیدن چهرهی معصوم و پریوار او چشمانش از اشک حلقه زد. عشق عجیبی در قلبش به این نوزاد حس کرد! با حس عاشقانهای او را به آغوشش فشرد و اشکهایش بر گونهاش جاری شد!
لوسیفر، برای اولین بار حس کرد مالک چیزی شده که با همهی وجود از آن خود اوست! دوست داشت هر آنچه در طی همهی این سالها بهدست آورده و هر چه دارد به همین کودک ببخشد! در همان لحظه با همهی عشق و محبت پدرانهای که یک پدر به فرزندش دارد، آمیدان را وارث تاج و تخت و همهی قدرتهای آتشین خودش در ماوراء ثبت کرد. آمیدان از انرژی و گرمای قلب لوسیفر آرام شد و در آغوش او دیگر بیتابی نکرد!
لوسیفر در حالیکه او را بر سی*ن*ه میفشرد برای رصد ستارهی اقبال او نزد جادوگر قصرش، کاتار رفت.
جادوگر کاتار با رَمل و اُسطرلاب خود، ستارهی آمیدان را رصد کرد و هر دو از پر نور بودن عجیب آن متعجب شدند! کاتار با ریختن تاس و دیدن طالع آمیدان در رَمل جادویی خود، برق شادی در چشمانش درخشید.
- عالیجناب، بخت و اقبال این پسر چون خورشید درخشانست! منبع انرژی آتشین او تنها آتش نیست، این نوزاد از خورشید هم انرژی سوزانی میگیره! فکر میکنم پیشگویی جادوگران انجمن آکاریستا در مورد پادشاه موعود به همین نوزاد صدق میکنه! از خدمتکاری که برامون جاسوسی میکرد، اطلاعات درستی بهدست اوردیم. اونها تنها جادوگرهایی هستن که به درستی میتونن پیشگویی کنن. باید بگم این پسر برای قبیله شما جناب لوسیفر، بسیار خوشقدم و پر قدرت خواهن بود. شما موفق شدین با پیشدستی از بقیه قدرتها، قبل از درز کردن اون پیشگویی عظیم، پادشاه موعود رو متولد کنین.
کاتار به چشمان عجیب و زیبای آمیدان در آغوش لوسیفر خیره شد و با لبخند دستی بر سر او کشید.
تولدت مبارک «پادشاه کائنات*»!]
{پینوشت:
کائنات* کل جهان هستی را در بر میگیرد. یعنی تمام آن چیزهایی که با چشمِ سَر (توسط انسان) قابل دیدن هستند و نیستند. هر چیزی که در جهان هستی در آسمان و زمین وجود دارد و به تمام انرژیهای حاضر در جهان هستی، کائنات میگویند. تمام انسانها، گیاهان، حیوانات، ستارگان، ماه، خورشید، کهکشان، آسمان و…جزئی از کائنات محسوب میشوند.}
forumroman.com
لوسیفر به همراه جادوگر کاتار که از داخل گوی رصد، شاهد همهی وقایع داخل سیاهچال بودند با دیدن عکسالعمل شاهین و آمیدان در ترمیم بردهها با خوشحالی فریاد شادی کشیدند! لوسیفر چشمانش از اشک حلقه زد، دست روی قلبش گذاشت.
- این لحظه از قشنگترین و موندگارترین خاطرات ذهن من خواهد شد.
کاتار هم برق خوشحالی در چشمانش درخشید.
- همینطوره، دیگه همهی نگرانیهامون واسه جنون سرورم آمیدان تموم شد. اون بهبود پیدا کرده، باید جشن بگیریم.
لوسیفر بعد از آرامتر شدن ضربان بلند قلبش از شعف، دستان کاتار را در دستانش فشرد و برق شادی از بهبودی آمیدان در چشمانش میدرخشید.
- واقعاً ازت ممنونم. تو طی همهی این سالها رفیق و همراه وفاداری برای من بودی. از حالا به بعد اجازه داری هر چقدر میخوای از الماسهای باغ من استفاده کنی؛ میدونی که اون الماسها پر از انرژی و قدرتهای برتر هستن. هر چیزی نیاز داشته باشی خودم برات فراهم میکنم.
کاتار هم با شادی و شعف از درمان آمیدان سر تعظیم فرود آورد.
- من هم از خوشحالی شما بسیار خرسندم و همیشه در کنارتون، مثل همهی این سالها وفادار خواهم موند.
لوسیفر با لبخند دو جام را پر کرد و یکی را به دست کاتار داد.
- حق با توئه، باید این پیروزی رو جشن بگیریم.
کاتار با حس پیروزی، محتویات جام را نوشید.
- آماده باشین، باید به سیاهچال بریم. وقتشه با سرورم، آمیدانِ بدون جنون روبهرو بشین. از امروز به بعد اون بدون عذاب وجدان از کُشتارهای جنونآمیزش از تموم قدرتهایی که شما بهش پیشکِش کردین، لذت وصف نشدنی خواهن برد! من مطمئنم سرورم آمیدان کمکم عشق و از خودگذشتگی شما رو به خودشون درک میکنن و در رفتارشون تجدید نظر خواهن کرد.
لوسیفر در حالیکه لبخند پر لذّتی از شنیدن حرفهای کاتار برلب داشت، جرعهجرعه از جام در دستش مینوشید و در افق دوری از ذهنش گم شد. لحظاتی از اولین حس عشق شدیدی که به آمیدان در قلبش تجربه کرده بود را بهیاد آورد... !
***
[پیشکارِ لوسیفر، موریس، نوزاد بهدنیا آمدهی بانو کارمینا را از دست ندیمهی مخصوص او گرفت و با خوشحالی وارد تالار اصلی قصر شد که لوسیفر بیتابانه دیدار آمیدان را انتظار میکشید.
لوسیفر با دیدن موریس که نوزاد را بغل کرده و بهسمتش میآمد با خوشحالی به سوی او بلند گام برداشت و نوزاد را که با بیتابی گریه میکرد از آغوش او گرفت. با شعف به چشمان زیبا و سبز رنگ آمیدان خیره ماند و با دیدن چهرهی معصوم و پریوار او چشمانش از اشک حلقه زد. عشق عجیبی در قلبش به این نوزاد حس کرد! با حس عاشقانهای او را به آغوشش فشرد و اشکهایش بر گونهاش جاری شد!
لوسیفر، برای اولین بار حس کرد مالک چیزی شده که با همهی وجود از آن خود اوست! دوست داشت هر آنچه در طی همهی این سالها بهدست آورده و هر چه دارد به همین کودک ببخشد! در همان لحظه با همهی عشق و محبت پدرانهای که یک پدر به فرزندش دارد، آمیدان را وارث تاج و تخت و همهی قدرتهای آتشین خودش در ماوراء ثبت کرد. آمیدان از انرژی و گرمای قلب لوسیفر آرام شد و در آغوش او دیگر بیتابی نکرد!
لوسیفر در حالیکه او را بر سی*ن*ه میفشرد برای رصد ستارهی اقبال او نزد جادوگر قصرش، کاتار رفت.
جادوگر کاتار با رَمل و اُسطرلاب خود، ستارهی آمیدان را رصد کرد و هر دو از پر نور بودن عجیب آن متعجب شدند! کاتار با ریختن تاس و دیدن طالع آمیدان در رَمل جادویی خود، برق شادی در چشمانش درخشید.
- عالیجناب، بخت و اقبال این پسر چون خورشید درخشانست! منبع انرژی آتشین او تنها آتش نیست، این نوزاد از خورشید هم انرژی سوزانی میگیره! فکر میکنم پیشگویی جادوگران انجمن آکاریستا در مورد پادشاه موعود به همین نوزاد صدق میکنه! از خدمتکاری که برامون جاسوسی میکرد، اطلاعات درستی بهدست اوردیم. اونها تنها جادوگرهایی هستن که به درستی میتونن پیشگویی کنن. باید بگم این پسر برای قبیله شما جناب لوسیفر، بسیار خوشقدم و پر قدرت خواهن بود. شما موفق شدین با پیشدستی از بقیه قدرتها، قبل از درز کردن اون پیشگویی عظیم، پادشاه موعود رو متولد کنین.
کاتار به چشمان عجیب و زیبای آمیدان در آغوش لوسیفر خیره شد و با لبخند دستی بر سر او کشید.
تولدت مبارک «پادشاه کائنات*»!]
{پینوشت:
کائنات* کل جهان هستی را در بر میگیرد. یعنی تمام آن چیزهایی که با چشمِ سَر (توسط انسان) قابل دیدن هستند و نیستند. هر چیزی که در جهان هستی در آسمان و زمین وجود دارد و به تمام انرژیهای حاضر در جهان هستی، کائنات میگویند. تمام انسانها، گیاهان، حیوانات، ستارگان، ماه، خورشید، کهکشان، آسمان و…جزئی از کائنات محسوب میشوند.}

عکس شخصیت - عکس شخصیتهای رمان در حصار ابلیس/اثر ساناز هموطن/کاربر رمان بوک
🍁تصویر مربوط به پارت ۳۹ رمان...🍁...

آخرین ویرایش: